𝓟𝓪𝓻𝓽 67 🥺🤍🖇️
𝓟𝓪𝓻𝓽 67 🥺🤍🖇️
فقط میخواستم بخوابم همین پتورو روی خودم کشیدم و چشمامو بستم نفهمیدم خوابم برد
ا/ت ویو
جوجه نرفت مکس خواست ببرتش اما نرفت گفتم اشکال نداره پیشم بمونه شب بخوابه بهش نگاه کردم خواب بود خیلی خوشگل خوابیده بود آروم پتورو روش انداختم امشب از اون شبا بود که خوابم نمیبرد بلند شدم دیگه میتونستم راه برم ولی بعد از چند قدم دیگه پاهام جون نداره و نزدیکه که بیوفتم اما اونم خوب میشه رفتم سمت پنجره و رو سکو نشستم و به بیرون خیره شدم فضای اینجا خیلی قشنگ بود روبه جنگل خیلی قشنگ بود چشمم خورد به پایین 3 تا آدم سیاه پوش بودن ماسک داشتن اومدن سمت در حیاط و داشتن باهاش ور میرفتن نکنه اینا دزدن بلند شدم رفتم سمت اتاق مکس وسط راه داشتم میوفتادم ولی دیوارو گرفتم و با کمک دیوار رفتم سمت اتاقش درو باز کردم خواب نبود نشسته بود گوشه ی تخت و پاهاشو بغل کرده بود تا منو دید پاشد اومد سمتم
مکس : ا/ت... ا/ت خوبی؟
ا/ت : مکس بیرون...بیرون 3 نفر هستن نگاه کن میخوام در حیاطو باز کنن
مکس : چی؟
رفت سمت پنجره اونم دیدشون
مکس : میدونستم
ا/ت : چی
برگشت سمت من بازومو گرفت
مکس : باید قایم بشی ا/ت بعدا برات توضیح میدم چرا ولی باید قایم بشی
ا/ت : مکس
مکس : الان وقتش نیست ا/ت با من بیا
کشیدم سمت بیرون نمیدونم کجا داره میبرتم
ا/ت : مکس چی رو میدونستی اونا کین؟
مکس : ا/ت الان وقتش نیست بعدا بهت میگم
خیلی تند راه میرفت
ا/ت : مکس پام
پاهام خیلی درد گرفت تا حالا انقدر راه نرفته بودم
مکس : بیا اینجا
کولم کرد
ا/ت : مکس لازم نیست بزارم پایین
مکس : ا/ت دیر شده نمیشه
دیگه هیچی نگفتم
داشت میرفت به یه راهرو اینجا کجای چرا من تاحالا اینجا رو ندیدم رسید به یه در وایساد و منو گذاشت پایین
مکس : ا/ت برو تو اتاق خب؟ خودم میام میبرمت صدات درنیاد باشه؟ توی اتاق یه صندوق هست برو داخل اون اما این صندوق پشت دیواره خودت بری میفهمی خب؟
ا/ت : چرا؟
مکس : ا/ت قول میدم برات توضیح بدم ولی الان نه..نترس باشه؟
ا/ت : ... باشه
مکس : بهت اعتماد کنم؟
ا/ت : آ آره
مکس : باشه برو من اینجا وایمیسم
ا/ت : تو برو خودم میرم
مکس : باشه مواظب خودت باش
مگه قراره چی بشه که مواظب خودم باشم
ا/ت : توهم همینطور
بهم لبخند زد و دویید رفت اینجا چخبره رفتم داخل اتاق اینجا که صندوقی نیست رفتم کنار دیوار پیداش کردم یه جای مخفی بود درشو باز کردم جای بزرگی داشت رفتم داخلش و درشو بستم
.............
خیلی گذشته اما نیومده پس کجاس صدای در اومد امیدوارم خودش باشه در صندوق باز شد خودش بود بلند شدم و از صندوق اومدم بیرون بغلش کردم
ا/ت : حالت خوبه؟
مکس : من خوبم
ا/ت : یه صداهایی اومد صدای داد اون کی بود؟
مکس : داد و بیداد میکردن که من تورو دیدم توی آتیش سوزی و اینا
ازش جدا شدم و بهش نگاه کردم از تو نگاهم خوند میخوام بهش چی بگم بهم خندید
مکس : بیا بریم داخل برات توضیح میدم
دستمو گرفت و برد سمت سالن دقت که میکنم این راهرو هیچ جای این خونه نیست این راهرو از کجا اومد
مکس : این راهرو راهروی فراره
ا/ت : فرار؟
مکس : آره وقتی وضعیت خطرناک باشه از اینجا میتونیم فرار کنیم
ا/ت : چرا من تا حالا اینجارو ندیدم؟
مکس : خب چون مخفیه
از در رفتیم بیرون یه راهروی خیلی کوچیک بود یه چیز مشکی مثل در بود بازش کرد اینجا که دستشوییه نگاه کردم آیینه قَدی؟ پشت آیینه قدی؟
مکس : این آیینه جوری طراحی شده که از پشتش میتونیم بیرونو ببینیم ولی از اینجا نمیتونیم داخلو یعنی پشتشو ببینیم
ا/ت : چرا بهم نگفتی
مکس : یادم رفت...بیا بریم
فقط میخواستم بخوابم همین پتورو روی خودم کشیدم و چشمامو بستم نفهمیدم خوابم برد
ا/ت ویو
جوجه نرفت مکس خواست ببرتش اما نرفت گفتم اشکال نداره پیشم بمونه شب بخوابه بهش نگاه کردم خواب بود خیلی خوشگل خوابیده بود آروم پتورو روش انداختم امشب از اون شبا بود که خوابم نمیبرد بلند شدم دیگه میتونستم راه برم ولی بعد از چند قدم دیگه پاهام جون نداره و نزدیکه که بیوفتم اما اونم خوب میشه رفتم سمت پنجره و رو سکو نشستم و به بیرون خیره شدم فضای اینجا خیلی قشنگ بود روبه جنگل خیلی قشنگ بود چشمم خورد به پایین 3 تا آدم سیاه پوش بودن ماسک داشتن اومدن سمت در حیاط و داشتن باهاش ور میرفتن نکنه اینا دزدن بلند شدم رفتم سمت اتاق مکس وسط راه داشتم میوفتادم ولی دیوارو گرفتم و با کمک دیوار رفتم سمت اتاقش درو باز کردم خواب نبود نشسته بود گوشه ی تخت و پاهاشو بغل کرده بود تا منو دید پاشد اومد سمتم
مکس : ا/ت... ا/ت خوبی؟
ا/ت : مکس بیرون...بیرون 3 نفر هستن نگاه کن میخوام در حیاطو باز کنن
مکس : چی؟
رفت سمت پنجره اونم دیدشون
مکس : میدونستم
ا/ت : چی
برگشت سمت من بازومو گرفت
مکس : باید قایم بشی ا/ت بعدا برات توضیح میدم چرا ولی باید قایم بشی
ا/ت : مکس
مکس : الان وقتش نیست ا/ت با من بیا
کشیدم سمت بیرون نمیدونم کجا داره میبرتم
ا/ت : مکس چی رو میدونستی اونا کین؟
مکس : ا/ت الان وقتش نیست بعدا بهت میگم
خیلی تند راه میرفت
ا/ت : مکس پام
پاهام خیلی درد گرفت تا حالا انقدر راه نرفته بودم
مکس : بیا اینجا
کولم کرد
ا/ت : مکس لازم نیست بزارم پایین
مکس : ا/ت دیر شده نمیشه
دیگه هیچی نگفتم
داشت میرفت به یه راهرو اینجا کجای چرا من تاحالا اینجا رو ندیدم رسید به یه در وایساد و منو گذاشت پایین
مکس : ا/ت برو تو اتاق خب؟ خودم میام میبرمت صدات درنیاد باشه؟ توی اتاق یه صندوق هست برو داخل اون اما این صندوق پشت دیواره خودت بری میفهمی خب؟
ا/ت : چرا؟
مکس : ا/ت قول میدم برات توضیح بدم ولی الان نه..نترس باشه؟
ا/ت : ... باشه
مکس : بهت اعتماد کنم؟
ا/ت : آ آره
مکس : باشه برو من اینجا وایمیسم
ا/ت : تو برو خودم میرم
مکس : باشه مواظب خودت باش
مگه قراره چی بشه که مواظب خودم باشم
ا/ت : توهم همینطور
بهم لبخند زد و دویید رفت اینجا چخبره رفتم داخل اتاق اینجا که صندوقی نیست رفتم کنار دیوار پیداش کردم یه جای مخفی بود درشو باز کردم جای بزرگی داشت رفتم داخلش و درشو بستم
.............
خیلی گذشته اما نیومده پس کجاس صدای در اومد امیدوارم خودش باشه در صندوق باز شد خودش بود بلند شدم و از صندوق اومدم بیرون بغلش کردم
ا/ت : حالت خوبه؟
مکس : من خوبم
ا/ت : یه صداهایی اومد صدای داد اون کی بود؟
مکس : داد و بیداد میکردن که من تورو دیدم توی آتیش سوزی و اینا
ازش جدا شدم و بهش نگاه کردم از تو نگاهم خوند میخوام بهش چی بگم بهم خندید
مکس : بیا بریم داخل برات توضیح میدم
دستمو گرفت و برد سمت سالن دقت که میکنم این راهرو هیچ جای این خونه نیست این راهرو از کجا اومد
مکس : این راهرو راهروی فراره
ا/ت : فرار؟
مکس : آره وقتی وضعیت خطرناک باشه از اینجا میتونیم فرار کنیم
ا/ت : چرا من تا حالا اینجارو ندیدم؟
مکس : خب چون مخفیه
از در رفتیم بیرون یه راهروی خیلی کوچیک بود یه چیز مشکی مثل در بود بازش کرد اینجا که دستشوییه نگاه کردم آیینه قَدی؟ پشت آیینه قدی؟
مکس : این آیینه جوری طراحی شده که از پشتش میتونیم بیرونو ببینیم ولی از اینجا نمیتونیم داخلو یعنی پشتشو ببینیم
ا/ت : چرا بهم نگفتی
مکس : یادم رفت...بیا بریم
۱۸۰.۹k
۱۵ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.