احساسات آبی

احساسات آبی
season:²
part:⁴⁴
همینطور که داشتیم صحبت می‌کردیم نگاهم سمت شخصی جلب شد
یونا:یه لحظه ببخشید...لیام؟
لیام:بله؟
یونا:برو ماشینتو بیار
لیام:چرا
یونا: فقط بیار زودباش
رفت و ماشینشو آورد همگی سوار شدیم جایی که من نشسته بودم درش رو به روی همون دختر بود درو باز کردم و همین که رسیدیم سمتش کشیدمش داخل ماشین
-چته خانم
یونا:برو سمت خونمون
لیام:باشه
یونا:به نفعته که ساکت باشی
بعد از چند دقیقه رسیدیم به آپارتمان..
لیام: می‌خوای ببریش خونتون؟
یونا:نه اینجا یه انباری هست می‌خوام ببرم اونجا
موهاشو گرفتم و رفتیم داخل انباری درم قفل کردیم
یونا:تو دنبال اون آیدل می‌رفتی تا به اطلاعات خصوصیش دست پیدا کنی درسته؟
-نه
یونا:پس چرا دنبالش بودی
حرفی نزد...منم موهاشو محکم تر کشیدم
یونا:یا حرف میزنی یا کاری نکن که با عذاب ازت حرف بکشم
-وایسا وایسا...میگم میگم
یونا:خوبه
-اره می‌خواستم اطلاعاتی ازش بگیرم
یونا:چرا؟
-...
چشم غره رفتم و نفس عمیقی با حرص کشیدم
یونا:یادته ۴ سال پیش یه آیدلی به اسم لی یونا اخراج شد؟
-ا.اره
یونا:چند بار هم دنبال اون راه افتاده بودی
-تو از کجا می‌دونی
یونا:شاید الان اونی که جلوت وایساده..
-تو...؟
یونا:درسته...چیکار داشتی
-خب من...
یونا:زود باش حرف بزن
-اطلاعاتتو می‌فروختم
ناخودآگاه سیلی محکمی به صورتش زدم طوری که رد دستم روی صورتش بود لیام اومد و دستم رو گرفت
لیام: یکم آروم...به عصابت مسلط باش
یونا:هوف...باشه ببخشید
رو به دختره کردم
یونا:به کی می‌فروختی
-نمیشناسمش ولی بخاطر اطلاعاتی که می‌دادم پول خوبی می‌گرفتم...از نظر ظاهری...قد بلند بود..لاغر و پوست سفیدی داشت
یونا:خب؟
-شبیه مافیا ها بود آدمای زیادیم داشت
یونا:شبیه؟آدمای زیاد؟
-بله
یونا: اطلاعات دیگه ای نداری؟
-نه
ضربه ای به شکمش زدم و این باعث شد خم شه سمت زمین و با خالی کردن گلوله داخل سرش خون به همه جا پخش شد و زندگیش رو به اتمام رسوندم...!
باهینی که دهنش باز مونده بود با تعجب پرسید
باهینی:او...اون تفنگ رو چطور و از کجا پیدا کردی با اینکه دستت خالی بود
لیام:یونا...می‌دونی چه جرم بزرگی کردی؟!
یونا:خب؟
لیام:چرا کشتیش
یونا:به هر حال یه روز باید میمرد و مرگ همچین آدمایی هرچقدر زودتر رخ بده همون قدر بهتره
ادامه دارد...
دیدگاه ها (۰)

احساسات آبی season:²part:⁴⁵فردالیام:بهتره وسایلاتونو جمع کنی...

احساسات آبی season:²part:⁴⁶تهیونگ:خانم میشه لطفا از پسر من ی...

احساسات آبیseason:²part:⁴³با شنیدن صدای آشنایی برگشتم-یونا ی...

احساسات آبی season:²part:⁴²رسیده بودیم کره به باهینی پیام دا...

پارت ۳ویو نامجون جذاب خودمون:بعد از ایکه کلی کتکش زدم با صدا...

رمان انیمه ای «هنوز نه!» چپتر ۳

رمان انیمه ای هنوز نه چپتر ۱۴

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط