"عشق مافیایی من "
"عشق مافیایی من "
p48
ات ویو
با چشایی که اشک دورش حلقه کرده بود به هانیول چشم دوخته بودم
_اول باید ماشه رو بکشی
دستشو از رو دستم برداشت که این باعث شد مسیر نگاهمو عوض کنم به شی خطرناکی که بین دستام قرار گرفته بود نگاه کنم
ماشه رو کشید
_حالا میتونی شلیک کنی.
حرکتی از جانب من انجام نشد
ولی هانیول عاجزانه التماس میکرد
اصلا موقعیت دوست داشتنی نبود من در آن اتاق نمناک و دلگیر زیر زمینی گرفتار شده به اجبار وادارم میکردند کسی را بکشم که اذیتم کرده بود از همان روز اول که به این عمارت لعنتی پا گذاشته بودم برایم خطو نشان میکشید و آزارم میداد اما من من الان نمیتونستم بکشمش در حالی که موقعیت بسیار خوب برایم بود تا انتقامم را بگیرم ولی جرئت انجام همچین کاری را نداشتم
........
_خفهههه شووو اگه میخوای زنده بمونی حقیقتو بگو.
با دادش به خود امدم که دید اشکام گونه هامو خیس کرده
هانیول با گریه و فین فین گفت
&چی بگم ارباب ...هرچی بخواین میگم ولی منو نکشین من ..من نون آور خونمونم.... سه تا بچه قد و نیم قدم چششون به دست منه.....
_اونی که استخدامت کرد برای ات پاپوش درست کنی
هانیول لب گزیدو سرش انداخت پایین
_این ضمانتت برای زنده بودنته ....تا سه میشمرم زبون باز کردی و گفتی اون عوضی مادر خ..ر..ا..ب کی بود که کشته نمیشی و پاداش میگری که میتونی باهاش تا آخر عمر با خانوادت تو رفاه کامل و آسایش زنگی کنی و گرنه خونتو میریزم
_تا سه میشمرم
_1...2......3
دستم و حرکت داد تا هانیول و نشونه بگیره که هانیول سکوتشو شکست با جیغ گفت
&میگم میگم.....
ارباب سنگدلمون تو همون حالت موند
p48
ات ویو
با چشایی که اشک دورش حلقه کرده بود به هانیول چشم دوخته بودم
_اول باید ماشه رو بکشی
دستشو از رو دستم برداشت که این باعث شد مسیر نگاهمو عوض کنم به شی خطرناکی که بین دستام قرار گرفته بود نگاه کنم
ماشه رو کشید
_حالا میتونی شلیک کنی.
حرکتی از جانب من انجام نشد
ولی هانیول عاجزانه التماس میکرد
اصلا موقعیت دوست داشتنی نبود من در آن اتاق نمناک و دلگیر زیر زمینی گرفتار شده به اجبار وادارم میکردند کسی را بکشم که اذیتم کرده بود از همان روز اول که به این عمارت لعنتی پا گذاشته بودم برایم خطو نشان میکشید و آزارم میداد اما من من الان نمیتونستم بکشمش در حالی که موقعیت بسیار خوب برایم بود تا انتقامم را بگیرم ولی جرئت انجام همچین کاری را نداشتم
........
_خفهههه شووو اگه میخوای زنده بمونی حقیقتو بگو.
با دادش به خود امدم که دید اشکام گونه هامو خیس کرده
هانیول با گریه و فین فین گفت
&چی بگم ارباب ...هرچی بخواین میگم ولی منو نکشین من ..من نون آور خونمونم.... سه تا بچه قد و نیم قدم چششون به دست منه.....
_اونی که استخدامت کرد برای ات پاپوش درست کنی
هانیول لب گزیدو سرش انداخت پایین
_این ضمانتت برای زنده بودنته ....تا سه میشمرم زبون باز کردی و گفتی اون عوضی مادر خ..ر..ا..ب کی بود که کشته نمیشی و پاداش میگری که میتونی باهاش تا آخر عمر با خانوادت تو رفاه کامل و آسایش زنگی کنی و گرنه خونتو میریزم
_تا سه میشمرم
_1...2......3
دستم و حرکت داد تا هانیول و نشونه بگیره که هانیول سکوتشو شکست با جیغ گفت
&میگم میگم.....
ارباب سنگدلمون تو همون حالت موند
۳.۴k
۲۹ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.