"عشق مافیایی من "
"عشق مافیایی من "
#p50
نفسی که از ترس تو سینم به شدت سنگینی میکرد بیرون دادم تو تخم چشای نافذ و سبز رنگش خیره شدم و لب زدم
&دوست پسر من یه مامور پلیس اگه تا یه ساعت دیگه پیشش نباشم نگرانم میشه و صد در صد پیگیرم میشه ...میدونی اون خیلی حساسه رو این مسائل
صدای خندش بلند شد
چهرش به دقت وارسی کردم کلا معلوم بود اهل کره نیست چشای سبز و نافذش داشت ابروهای پر پشتو مردونه ای داشت بینیش کمی قوز داشت اما از اگ جذابیت صورتش چیزی کم نمیکرد لبای قلوه ای و متناسب صورتش همراه با ته ریشای هم رنگ موهای بورش که به شدت روی خط فک تیزش خودنمایی میکرد
هیکلشم که بیست با وجود اون شرکت سیاه گشادش میشد فهمید زیر اون پارچه ها بدنبال خوش تراش و ورزیده وجود داره
باصداش به خودم اومدم
_نگفتی؟
نو صداش خنده نقش اصلی داشت.
گیج و منگ نگاش کردم
&ها !!!
_میگم حتما اون جانگ هاسوک رفیق این اربابتو میگی
چی آقای جانگ مامور پلیس فود من یچیزی اینجور پروندم ولی انتظار این حرفشو نداشتم
اصن این مردک کی بود ازم چی میخواست
چرا این چیزارو در مورد ارباب و دارو دستش میدونست؟
با صداش دوبار رشته افکارم پاره شد
_اوکی اگه نمیخوای نگی...نگو من که میدونم از ترست یه چیزی پروندی ....میدونی من خیلی چیزا میدونم از تک تک آدمای اون عمارت
بدون اینکه اجازه بدم جوابش دوباره منو غرق فکر کردن کنه پرسیدم
&تو کی هستی؟...چرا آوردیم اینجا؟....چی ازم میخوای؟
به وضوح میدونستم یه مرد چی از یه زن میخواد به همین خاطر با سوال آخر خودم از ترس لرزی به تنم افتاد
_آهاا حالا شد بحث اصلیمون شروع شد
بپر تو ماشین تا حرف بزنیم
به سمت راننده رفت درو باز کرد و خم شدو خواست تو ماشین بشینه که راه رفته رو برگشت(منظور قسمتشو صاف کرد)
_بیا جلو بشین
لحنش جدی بود پس منم اطاعت کردم اون کارو انجام دادم
........
رایحه عطر تلخ و قویش اذیتم میکرد خواستم شیشه ماشینو کمی پایین بکشم که نشد پس از خودش درخواست کردم اونم برام انجام داد
نسیم خنک تو ماشین پیچید که باعث شد لبخندی رو لبم بشینه اونو با لذت وارد ریه هام کنم
نفسمو با آرامش بیرون دادم
با باز کردن چشمام اونم بلافاصله شروع کرد به سخن گفتن
#p50
نفسی که از ترس تو سینم به شدت سنگینی میکرد بیرون دادم تو تخم چشای نافذ و سبز رنگش خیره شدم و لب زدم
&دوست پسر من یه مامور پلیس اگه تا یه ساعت دیگه پیشش نباشم نگرانم میشه و صد در صد پیگیرم میشه ...میدونی اون خیلی حساسه رو این مسائل
صدای خندش بلند شد
چهرش به دقت وارسی کردم کلا معلوم بود اهل کره نیست چشای سبز و نافذش داشت ابروهای پر پشتو مردونه ای داشت بینیش کمی قوز داشت اما از اگ جذابیت صورتش چیزی کم نمیکرد لبای قلوه ای و متناسب صورتش همراه با ته ریشای هم رنگ موهای بورش که به شدت روی خط فک تیزش خودنمایی میکرد
هیکلشم که بیست با وجود اون شرکت سیاه گشادش میشد فهمید زیر اون پارچه ها بدنبال خوش تراش و ورزیده وجود داره
باصداش به خودم اومدم
_نگفتی؟
نو صداش خنده نقش اصلی داشت.
گیج و منگ نگاش کردم
&ها !!!
_میگم حتما اون جانگ هاسوک رفیق این اربابتو میگی
چی آقای جانگ مامور پلیس فود من یچیزی اینجور پروندم ولی انتظار این حرفشو نداشتم
اصن این مردک کی بود ازم چی میخواست
چرا این چیزارو در مورد ارباب و دارو دستش میدونست؟
با صداش دوبار رشته افکارم پاره شد
_اوکی اگه نمیخوای نگی...نگو من که میدونم از ترست یه چیزی پروندی ....میدونی من خیلی چیزا میدونم از تک تک آدمای اون عمارت
بدون اینکه اجازه بدم جوابش دوباره منو غرق فکر کردن کنه پرسیدم
&تو کی هستی؟...چرا آوردیم اینجا؟....چی ازم میخوای؟
به وضوح میدونستم یه مرد چی از یه زن میخواد به همین خاطر با سوال آخر خودم از ترس لرزی به تنم افتاد
_آهاا حالا شد بحث اصلیمون شروع شد
بپر تو ماشین تا حرف بزنیم
به سمت راننده رفت درو باز کرد و خم شدو خواست تو ماشین بشینه که راه رفته رو برگشت(منظور قسمتشو صاف کرد)
_بیا جلو بشین
لحنش جدی بود پس منم اطاعت کردم اون کارو انجام دادم
........
رایحه عطر تلخ و قویش اذیتم میکرد خواستم شیشه ماشینو کمی پایین بکشم که نشد پس از خودش درخواست کردم اونم برام انجام داد
نسیم خنک تو ماشین پیچید که باعث شد لبخندی رو لبم بشینه اونو با لذت وارد ریه هام کنم
نفسمو با آرامش بیرون دادم
با باز کردن چشمام اونم بلافاصله شروع کرد به سخن گفتن
۴.۴k
۰۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.