کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی ته کلاس ما می نشست که ب

کلاس پنجم که بودم. پسر درشت هیکلی ته کلاس ما می نشست که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود. اول اینکه کچل بود.دوم اینکه سیگار می کشید و سوم از همه بدتر در این سن و سال زن داشت. چندین سال گذشت وقتی با همسرم از خیابان می گذشتم آن پسر درشت هیکل را دیدم در صورتی که زن داشتم سیگار می کشیدم و کچل شده بودم. تازه فهمیدم خیلی اوقات آدم از آن دسته چیزهای بد دیگران ابراز انزجار می کند که در خودش وجود دارد. دکتر علی شریعتی
دیدگاه ها (۱)

_____________پروردگارم!قاضی توییکمک کن هیچ وقت قضاوت نکنیم ....

همدردی از احساسات صاحب منصبانه است: آن را به بهای ارزان، بعد...

‌سالگرد درگذشت سعدی شاعر،اندیشمند، انساندوست‌‌‌به نوشته قریب...

پیش از آن که واپسین نفس را برآرمپیش از آن که پرده فرو افتدپی...

(لطفاً حمایت کنید❤️)نام: سرنوشت لیا p:3دختره: سلام اسمم سون ...

تهیونگ تک پارتی غمگینا/ت : سلام من ا/تم و ۲۰ سالمه ، من و ته...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط