تک پارتی.. وقتی همش تناسخ پیدا میکرد اما…
تک پارتی.. وقتی همش تناسخ پیدا میکرد اما…
.
.
از خودم متنفرم ..
از اینکه همش تناسخ پیدا میکنم .. اما باز عمر طولانی ندارم ..جدا رو مخمه..هر دفعه عاشقش میشم ولی مجبورم ترکش کنم..
نفس عمیقی کشید .. از رو مبل بلند شد ..
به خونه ایی تمام نقاطش رو با خاطره هایی
از خودش و دختر مورده علاقش درست کرده بودن خیره شد
دوباره.. باید ترکش کنه..
و تا وقتی که نوبتش بشه باید درد اون کار احمقانش رو تحمل کنه..
البته .. تقصیر خودش بود
اگه یکم تحمل میکرد و به فکر خودکشی ..
در سن 25 سالگیش نمیشد..
دیگه قرار نبود هر وقت که تناسخ پیدا میکنه ..
تا تولد 25سالگیش از دنیا بره
الان هم همون روز بود..
20 مارس.. روزی که خودکشی کرد ..
و همینطور جشن تولدش .. روزی که بدنیا اومد
از پله ها بالا رفت ..
در اتاق مشترک خودش و عشقش رو باز کرد و واردش شد..
چقدر دیگه باید تحمل میکرد .. چشکلی باید از این سرنوشتی که خودش باعثش شده بود فرار کنه؟؟ کی میشه که آزاد بشه؟
سمت میز رفت ..
برگه ایی روی میز گذاشت و خودکاری از جا مدادی عشقش برداشت .. روی صندلی نشست و شروع به نوشتن کرد:
(عشقه من..عزیزتر از جونم..متاسفم..
متاسفم که باهات خاطره درست کردم
متاسفم که بهت عشق ورزیدم
متاسفم که ایندفعه هم عمر طولانیی نداشتم
خیلی برام سخته..
اینکه همش بهت قول میدم ولی زیرش میزنم..
خیلی برام سخته که دیگه نمیتونم صدات رو بشنوم
راحیت رو استشمام کنم..
ببوسمت و همینطور بغلت کنم
متنفرم از این وضع ..متنفرم از اینکه هر دفعه به سختی پیدات میکنم
اما بعد
باید به راحتی یک پرنده که از قفس پرواز میکنه ولت کنم
بهم میگفتن تو برام یک اشتباه محظی ..
بهم میگفتن تو یک مشکلی
ولی من عاشق این مشکلم..
مطمئن باش..وقتی دوباره تناسخ پیدا کردم ..دوباره اوناشتباه که عاشق شدن توعه رو تکرار میکنم..)
-هوانگ هیونجین-
-20 مارس 2025-
.
.
از خودم متنفرم ..
از اینکه همش تناسخ پیدا میکنم .. اما باز عمر طولانی ندارم ..جدا رو مخمه..هر دفعه عاشقش میشم ولی مجبورم ترکش کنم..
نفس عمیقی کشید .. از رو مبل بلند شد ..
به خونه ایی تمام نقاطش رو با خاطره هایی
از خودش و دختر مورده علاقش درست کرده بودن خیره شد
دوباره.. باید ترکش کنه..
و تا وقتی که نوبتش بشه باید درد اون کار احمقانش رو تحمل کنه..
البته .. تقصیر خودش بود
اگه یکم تحمل میکرد و به فکر خودکشی ..
در سن 25 سالگیش نمیشد..
دیگه قرار نبود هر وقت که تناسخ پیدا میکنه ..
تا تولد 25سالگیش از دنیا بره
الان هم همون روز بود..
20 مارس.. روزی که خودکشی کرد ..
و همینطور جشن تولدش .. روزی که بدنیا اومد
از پله ها بالا رفت ..
در اتاق مشترک خودش و عشقش رو باز کرد و واردش شد..
چقدر دیگه باید تحمل میکرد .. چشکلی باید از این سرنوشتی که خودش باعثش شده بود فرار کنه؟؟ کی میشه که آزاد بشه؟
سمت میز رفت ..
برگه ایی روی میز گذاشت و خودکاری از جا مدادی عشقش برداشت .. روی صندلی نشست و شروع به نوشتن کرد:
(عشقه من..عزیزتر از جونم..متاسفم..
متاسفم که باهات خاطره درست کردم
متاسفم که بهت عشق ورزیدم
متاسفم که ایندفعه هم عمر طولانیی نداشتم
خیلی برام سخته..
اینکه همش بهت قول میدم ولی زیرش میزنم..
خیلی برام سخته که دیگه نمیتونم صدات رو بشنوم
راحیت رو استشمام کنم..
ببوسمت و همینطور بغلت کنم
متنفرم از این وضع ..متنفرم از اینکه هر دفعه به سختی پیدات میکنم
اما بعد
باید به راحتی یک پرنده که از قفس پرواز میکنه ولت کنم
بهم میگفتن تو برام یک اشتباه محظی ..
بهم میگفتن تو یک مشکلی
ولی من عاشق این مشکلم..
مطمئن باش..وقتی دوباره تناسخ پیدا کردم ..دوباره اوناشتباه که عاشق شدن توعه رو تکرار میکنم..)
-هوانگ هیونجین-
-20 مارس 2025-
۱۹.۲k
۱۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.