•وقتی میخوای شیطونی کنی و ...•
•وقتی میخوای شیطونی کنی و ...•
🦊 #سونو 🦊
+ای بابا حوصلم سر رفتههههه
با فکری که به ذهنت خطور کرد سریع از روی مبل کنار سونو بلند شدی
+فهمیدم چیکار کنمممم
سونو که نگاهش روی گوشیش بود با حرکت نگهانیت تعجب کرد
_چیشده؟ چیکار؟
لبخند شیطونی زدی و به سمت آشپزخونه رفتی
+میخوام غذای مورد علاقتو درست کنممم
سونو با شنیدن حرفت لبخندی زد و بوس پروازی بهت فرستاد
_امروز عشقم چه مهربون شده
+من همیشه مهربونمممم
لبخند شیطونت پر رنگ تر شد و از اونجایی که سونو امروز روزش تعطیلش بود و قرار بود تو خونه با تو باشه میخواستی یکم کرم بریزی
شروع کردی به درست کردن دوکبوکی و تو این مدت مقداری قرص تحریک کننده داخل غذاش ریختی..کنجکاو بودی ریکشن سونو بعد اینکه بفهمه چیه و شیطونیت گل کرده بود..
بعد اینکه غذا حاضر شد دوکبوکی هارو تو بشقاب ریختی و روی میز گذاشتی
+سونووووو..بیا غذا حاضره
سونو با شنیدن صدات از کارش دست کشید و با لبخند به سمت آشپزخونه قدم برداشت
_به به دوکبوکیییی
با خوشحالی اومد و پشت میز روی صندلی نشست و شروع به خوردن دوکبوکی که توش قرص تحریک کننده ریخته بودی شد
با دقت نگاهش میکردی..یه چند قاشق از دوکبوکی خوردی و دوباره توجهتو بهش دادی که غذاش رو تموم کرد
+خوب بود؟
_هوم خیلی خوشمزه بوددد..
همینطور که بهت نگاه میکرد احساس کرد انرژی زیادی به بدنش منتقل شده..چشماش کم کم داشت خمار میشد و حس عجیبی داشت که متوجه شد چه دسته گلی به آب دادی
_ا/ت..احیانا..نکنه..؟
سرتو با خجالت تکون دادی
+هوم..اره
لبشو اروم گاز گرفت و از روی صندلی بلند شد تا به سمتت بیاد و تو یه حرکت تو رو بین دیوار و خودش نگه داشت
_انگار..دلت شیطونی میخواد نه؟
لبخندی زدی و دوباره سرتو تکون دادی که اینبار..دیگه نتونست خودش رو کنترل کنه براید استایل بغلت کرد و روی تخت انداخت بلافاصله شروع به خیس بوسیدنت کرد..
🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊
#سناریو #کیم_سونو #انهایپن #کیپاپ #دوکبوکی #سناریو_انهایپن #وانشات #فیکشن #فیک #Kpop #Kim_Sunoo #fic #fic_kpop #Enhypen
🦊 #سونو 🦊
+ای بابا حوصلم سر رفتههههه
با فکری که به ذهنت خطور کرد سریع از روی مبل کنار سونو بلند شدی
+فهمیدم چیکار کنمممم
سونو که نگاهش روی گوشیش بود با حرکت نگهانیت تعجب کرد
_چیشده؟ چیکار؟
لبخند شیطونی زدی و به سمت آشپزخونه رفتی
+میخوام غذای مورد علاقتو درست کنممم
سونو با شنیدن حرفت لبخندی زد و بوس پروازی بهت فرستاد
_امروز عشقم چه مهربون شده
+من همیشه مهربونمممم
لبخند شیطونت پر رنگ تر شد و از اونجایی که سونو امروز روزش تعطیلش بود و قرار بود تو خونه با تو باشه میخواستی یکم کرم بریزی
شروع کردی به درست کردن دوکبوکی و تو این مدت مقداری قرص تحریک کننده داخل غذاش ریختی..کنجکاو بودی ریکشن سونو بعد اینکه بفهمه چیه و شیطونیت گل کرده بود..
بعد اینکه غذا حاضر شد دوکبوکی هارو تو بشقاب ریختی و روی میز گذاشتی
+سونووووو..بیا غذا حاضره
سونو با شنیدن صدات از کارش دست کشید و با لبخند به سمت آشپزخونه قدم برداشت
_به به دوکبوکیییی
با خوشحالی اومد و پشت میز روی صندلی نشست و شروع به خوردن دوکبوکی که توش قرص تحریک کننده ریخته بودی شد
با دقت نگاهش میکردی..یه چند قاشق از دوکبوکی خوردی و دوباره توجهتو بهش دادی که غذاش رو تموم کرد
+خوب بود؟
_هوم خیلی خوشمزه بوددد..
همینطور که بهت نگاه میکرد احساس کرد انرژی زیادی به بدنش منتقل شده..چشماش کم کم داشت خمار میشد و حس عجیبی داشت که متوجه شد چه دسته گلی به آب دادی
_ا/ت..احیانا..نکنه..؟
سرتو با خجالت تکون دادی
+هوم..اره
لبشو اروم گاز گرفت و از روی صندلی بلند شد تا به سمتت بیاد و تو یه حرکت تو رو بین دیوار و خودش نگه داشت
_انگار..دلت شیطونی میخواد نه؟
لبخندی زدی و دوباره سرتو تکون دادی که اینبار..دیگه نتونست خودش رو کنترل کنه براید استایل بغلت کرد و روی تخت انداخت بلافاصله شروع به خیس بوسیدنت کرد..
🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊
#سناریو #کیم_سونو #انهایپن #کیپاپ #دوکبوکی #سناریو_انهایپن #وانشات #فیکشن #فیک #Kpop #Kim_Sunoo #fic #fic_kpop #Enhypen
۱۴.۹k
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.