My lovely mafia🍷🧸🐾 p³⁸
راوی « و با مردی نسبتا بلند قد که درحال درخواست رقص دادن به یونجی بود مواجه شدند....دوباره هردوشون عصبی شدند....مخصوصا جیهوپ...یونجی با لبخند میخواست درخواست رو قبول کنه که یونگی و هوسوک به سمتشون رفتند...هوسوک دستشو روی شونه لخت یونجی گذاشت و گفت
هوسوک « لزومی نیست...همراه رقص دارند این مادمازل زیبا....
یونجی « کلمات کمی بود اما همین کافی بود تا قند تو دلم آب بشه و پروانه ها قلبمو اکلیل بارون کردند...
یونگی « هزاران بار خدارو شکر کردم که هوسوک با ملایمت قضیه رو حل کرد وگرنه بد میشد از، طرف من....
۳ ساعت بعد....
راوی « وقت رفتن بود...اتاق میچا و هایون قاصله زیادی با زمین نداشت پس از پنجره بیرون پریدند....چندمین بعد یونگی،جیمین، هوسوک، یونجی هم از مهمونی خارج شدند...
؟؟« تلاشت ستودنیه مین یونگی...ولی نمیتونی حریف من شی *پوزخند
هوسوک « لزومی نیست...همراه رقص دارند این مادمازل زیبا....
یونجی « کلمات کمی بود اما همین کافی بود تا قند تو دلم آب بشه و پروانه ها قلبمو اکلیل بارون کردند...
یونگی « هزاران بار خدارو شکر کردم که هوسوک با ملایمت قضیه رو حل کرد وگرنه بد میشد از، طرف من....
۳ ساعت بعد....
راوی « وقت رفتن بود...اتاق میچا و هایون قاصله زیادی با زمین نداشت پس از پنجره بیرون پریدند....چندمین بعد یونگی،جیمین، هوسوک، یونجی هم از مهمونی خارج شدند...
؟؟« تلاشت ستودنیه مین یونگی...ولی نمیتونی حریف من شی *پوزخند
۷۳.۵k
۲۳ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.