My lovely mafia🍷🧸🐾 p⁴⁰
هایون « چییییی؟!!! هوسوکا...زود باش باید بریم بیمارستان...
هوسوک « نمیگفتید هم تصمیم همچین کاری داشتیم🗿
جیمین « نظرتون چیه جای بحث بریددد؟!*داد
یونگی « هی پسر اروم باش....
جیمین « هق...چجوری آروم باشم...تموم...زندگیم هقق...اونه...
راوی « بالخره بعد از رانندگی خیلی سریع جیهوپ، به بیمارستان رسیدند.
.
جیمین « ب..ببخشید...پارک جیسو....
که حرفش با صدای لی هیان قطع شد...
هیان « بچه ها!
راوی « با شنیدن صدای لی هیان و دیدن اونو میلا آخر راهرو با سرعت به سمتشون رفتند...
جیمین « کجاست؟!!؟
میلا « آروم باش...تو بخش مراقبت های ویژس..دکتر...
راوی « جیمین نذاشت حرف میلا تموم شه وبه سمت بخش مراقبت های ویژه رفت...
یونگی « اگه بلایی سر جیسو بیاد...جیمین نابود میشه...دکترش چی گفت؟
هیان « گفت سکته خفیفی رو رد کرده ولی باید زودتر عمل کنه چون هرچی بیشتر میگذره رگهای بیشتری از قلبش داره بسته میشه...
راوی « یونگی آهی کشید....بعد از رفتن دکتر بغض هایون ترکید و گریش سر گرفت...و مساوی شد با چشمای اندازه پیاز یونگی و جیهوپ
یونگی « واتتت تو داری گریه میکنی؟! ಠ_ಠ
تو حتی وقتی اون مینهو عوضی بت خیانت کرد گریه نکردی بعد الان...
جیهوپ « وایسا وایسا ببینم...این دوست پسر داشته؟!
یونگی « اوهوم....دختر باز و لاس زن بالاتر از هیان...آخرشم خیانت کرد...
جیهوپ « زمزمه* مردک عوضی...خب حالا دیگه آبغوره نگیر اینجا جاش نیس...لوس..
یونجی « با دیدن اشکای هایون آروم به سمتش رفتم و بغلش کردم....
شرایط
like=۸۰
comments=۱۷۰ بدون تکرار
یک کا...حداقل لایکا بالا باشه🥲🌙
هوسوک « نمیگفتید هم تصمیم همچین کاری داشتیم🗿
جیمین « نظرتون چیه جای بحث بریددد؟!*داد
یونگی « هی پسر اروم باش....
جیمین « هق...چجوری آروم باشم...تموم...زندگیم هقق...اونه...
راوی « بالخره بعد از رانندگی خیلی سریع جیهوپ، به بیمارستان رسیدند.
.
جیمین « ب..ببخشید...پارک جیسو....
که حرفش با صدای لی هیان قطع شد...
هیان « بچه ها!
راوی « با شنیدن صدای لی هیان و دیدن اونو میلا آخر راهرو با سرعت به سمتشون رفتند...
جیمین « کجاست؟!!؟
میلا « آروم باش...تو بخش مراقبت های ویژس..دکتر...
راوی « جیمین نذاشت حرف میلا تموم شه وبه سمت بخش مراقبت های ویژه رفت...
یونگی « اگه بلایی سر جیسو بیاد...جیمین نابود میشه...دکترش چی گفت؟
هیان « گفت سکته خفیفی رو رد کرده ولی باید زودتر عمل کنه چون هرچی بیشتر میگذره رگهای بیشتری از قلبش داره بسته میشه...
راوی « یونگی آهی کشید....بعد از رفتن دکتر بغض هایون ترکید و گریش سر گرفت...و مساوی شد با چشمای اندازه پیاز یونگی و جیهوپ
یونگی « واتتت تو داری گریه میکنی؟! ಠ_ಠ
تو حتی وقتی اون مینهو عوضی بت خیانت کرد گریه نکردی بعد الان...
جیهوپ « وایسا وایسا ببینم...این دوست پسر داشته؟!
یونگی « اوهوم....دختر باز و لاس زن بالاتر از هیان...آخرشم خیانت کرد...
جیهوپ « زمزمه* مردک عوضی...خب حالا دیگه آبغوره نگیر اینجا جاش نیس...لوس..
یونجی « با دیدن اشکای هایون آروم به سمتش رفتم و بغلش کردم....
شرایط
like=۸۰
comments=۱۷۰ بدون تکرار
یک کا...حداقل لایکا بالا باشه🥲🌙
۹۲.۲k
۲۵ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.