فرشتگان مرگpart:8
8
ات. بعد از رفتنشون بی حوصله لباسارو پوشیدیم و آرایش خیلی کمی انجام دادیم
بعد از تموم شدن کارامون من روی تخت نشستم و اون روی مبل
اکوما. ات دقت کردی اگه بخوایم منحرف بازی در بیاریم این دوتا خیلی بهم میان؟*آروم و خنده
ات. یااا بیشعورِ احمق *خنده
اکوما. یا مثلا فکر کردی چقدر عوضین؟
ات. ایده ای ندارم
اکوما. یعنی چیی ایده ای ندارم؟*ادا شو در میاره
ات. بعدا بهت میگم
کوک. در اتاقو بار کردم و رفتیم داخل
تهیونگ. اگه شیپ کردن ما و اثبات عوضی بودنمون تموم شد پاشید باید بریم
ات. به گفته ی خودشون یک ساعت راهه سرم درد گرفته بود و گیج خواب شده بودم توی این چند وقت شاید روزی یه وعده غذا خوردم چشمام بسته شد و به خواب عمیقی رفتم
کوک. داشتم فیلمای مدار بسته ی انبار کانگنام رو چک میکردم که سری روی شونم افتاد بهش نگاه کردم و برای یک ثانیه هم که شده دلم براش سوخت کتمو در اوردم توی بغلم کشیدمش و کت رو روی پاش انداختم
بعد از مدتی بیشتر خودشو توی بغلم جمع کرد و هق هقش گرفت به اکوما نگاهی کردم که گفت
اکوما. *لبخند*چیزی نیست وقتی جایی احساس آرامش میکنه گریش میگره یا به هق هق میوفته
تهیونگ. تو چرا اینقدر رمانتیک نیستی؟
اکوما. چون تو دوست پسرم نیستی یونو؟
کوک. الان داری میگی من دوس پسرشم؟*نیشخند
اکوما. اون با همه اینطوریه *پوزخند
اکوما. قیافه ی جفتشون دیدنی شده بود تهیونگ که از حرصش رگ گردنش زده بود بیرون
تهیونگ. بلخره رسیدیم و وارد عمارتشون شدیم
ات. خمیازه ای کشیدم شاید این اولین باری باشه که خبری از اون کابوسای وحشتناک نیست
کوک. نمیخوام قانونارو تکرار کنم
ات. باشه بابا گفتی یه بار
تهیونگ....
یه نکته ات فقط توی بغل جونگکوک و اکوما اینطوری میشه و اکوما دروغ گفت
#جونگکوک#تهیونگ#bts#جیمین#یونگی#جین#نامجون#جیهوپ
ات. بعد از رفتنشون بی حوصله لباسارو پوشیدیم و آرایش خیلی کمی انجام دادیم
بعد از تموم شدن کارامون من روی تخت نشستم و اون روی مبل
اکوما. ات دقت کردی اگه بخوایم منحرف بازی در بیاریم این دوتا خیلی بهم میان؟*آروم و خنده
ات. یااا بیشعورِ احمق *خنده
اکوما. یا مثلا فکر کردی چقدر عوضین؟
ات. ایده ای ندارم
اکوما. یعنی چیی ایده ای ندارم؟*ادا شو در میاره
ات. بعدا بهت میگم
کوک. در اتاقو بار کردم و رفتیم داخل
تهیونگ. اگه شیپ کردن ما و اثبات عوضی بودنمون تموم شد پاشید باید بریم
ات. به گفته ی خودشون یک ساعت راهه سرم درد گرفته بود و گیج خواب شده بودم توی این چند وقت شاید روزی یه وعده غذا خوردم چشمام بسته شد و به خواب عمیقی رفتم
کوک. داشتم فیلمای مدار بسته ی انبار کانگنام رو چک میکردم که سری روی شونم افتاد بهش نگاه کردم و برای یک ثانیه هم که شده دلم براش سوخت کتمو در اوردم توی بغلم کشیدمش و کت رو روی پاش انداختم
بعد از مدتی بیشتر خودشو توی بغلم جمع کرد و هق هقش گرفت به اکوما نگاهی کردم که گفت
اکوما. *لبخند*چیزی نیست وقتی جایی احساس آرامش میکنه گریش میگره یا به هق هق میوفته
تهیونگ. تو چرا اینقدر رمانتیک نیستی؟
اکوما. چون تو دوست پسرم نیستی یونو؟
کوک. الان داری میگی من دوس پسرشم؟*نیشخند
اکوما. اون با همه اینطوریه *پوزخند
اکوما. قیافه ی جفتشون دیدنی شده بود تهیونگ که از حرصش رگ گردنش زده بود بیرون
تهیونگ. بلخره رسیدیم و وارد عمارتشون شدیم
ات. خمیازه ای کشیدم شاید این اولین باری باشه که خبری از اون کابوسای وحشتناک نیست
کوک. نمیخوام قانونارو تکرار کنم
ات. باشه بابا گفتی یه بار
تهیونگ....
یه نکته ات فقط توی بغل جونگکوک و اکوما اینطوری میشه و اکوما دروغ گفت
#جونگکوک#تهیونگ#bts#جیمین#یونگی#جین#نامجون#جیهوپ
۷.۹k
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.