🄹🄴🄾🄽
{کانیا}
همینطور که جونگکوک دستمو محکم گرفته بود لب زد:
جونگکوک: بخاطر حرص دادن من لباس های باز میپوشی یا بخاطر اینکه مردا دیدت بزنن؟
کانیا: جونگکووک بهم چی از دهنت در میاد
جونگکوک: ببین کانیا از صبح رو مخ منی هعی سعی میکنی عصبانیم کنی کافی نیس؟ بیا الان عصبانیم چی شد چی میخوای
کانیا: جونگکوک فکر کنم یادت رفتع که این ازدواج قلابیه هیچ عشقی وجود نداره
جونگکوک: ازه ولی تو میتونی با این عشوه اومدنات کسی رو عاشق خودت نکنی؟هوممم میتونی؟
لیسا: کانیااا بیا دیگه
کانیا: اومدممم
سریع رفتم سمت لیسا
باهم از هتل حارج شدیم و توی خیابونا قدم میزدیم
لیسا: با جونگکوک بحثت شد؟
کانیا: اهومممم
لیسا: اون همیشه همینطوریه تازه از وقتی باهات ازدواج کرده بکم باما رفت امد میکنه وگرنه ما جونگکوک رو نمیدیدیم اون تخصه اونم خیلی
کانیا: اره واقعا به چیز های الکی گیر میده رفتارش مثل بچه هاس
لیسا: رسیدیم بار
کانیااا: بفرماا
وارد باز شدیم
صدای اهنگ.بوی سیگار.الکل.دود شمع باحاله
لیسا: خوشت اومد؟
کانیا: اره باحالا
لیسا : بیا بریم مشروب بگیریم
(چند ساعت بعد جونگکوک ویو)
توی اتاق هتل وایستاده بودم و به مهمانانی که از در ورودی و خوروجی عبور میکردن تماشا میکردم هرکی یه مرل بود
ملشینی چشمم رو گرفت که مردی از در راننده پیاده شد و درو برای حانوم که جلو نشسته بود باز کرد کمی توجه کردم به زنه دیدیم کانیاس فاک
از عقب هم لیسا مست پیاده شد ظاهرا هردوتاشون مستن امیدوارم جوابی قانع کننده برای این داشته باشه
کانیا وارد اتاق شد
کانیا: سل..ام
جونگکوک: خب کانیا سوار ماشین اون یارو اونم وقتی جلو نشسته بودی چه غلطی میکردی؟کانیا: اممم لبسا حالش بد بود رفت فقب دراز کشید مجبور شدم جلو بشینم
جونگکوک: من خرم؟
کانیا: وای جونگکوک بازم....
بهش نزدیک شدم و کمرشو گرفتم...
همینطور که جونگکوک دستمو محکم گرفته بود لب زد:
جونگکوک: بخاطر حرص دادن من لباس های باز میپوشی یا بخاطر اینکه مردا دیدت بزنن؟
کانیا: جونگکووک بهم چی از دهنت در میاد
جونگکوک: ببین کانیا از صبح رو مخ منی هعی سعی میکنی عصبانیم کنی کافی نیس؟ بیا الان عصبانیم چی شد چی میخوای
کانیا: جونگکوک فکر کنم یادت رفتع که این ازدواج قلابیه هیچ عشقی وجود نداره
جونگکوک: ازه ولی تو میتونی با این عشوه اومدنات کسی رو عاشق خودت نکنی؟هوممم میتونی؟
لیسا: کانیااا بیا دیگه
کانیا: اومدممم
سریع رفتم سمت لیسا
باهم از هتل حارج شدیم و توی خیابونا قدم میزدیم
لیسا: با جونگکوک بحثت شد؟
کانیا: اهومممم
لیسا: اون همیشه همینطوریه تازه از وقتی باهات ازدواج کرده بکم باما رفت امد میکنه وگرنه ما جونگکوک رو نمیدیدیم اون تخصه اونم خیلی
کانیا: اره واقعا به چیز های الکی گیر میده رفتارش مثل بچه هاس
لیسا: رسیدیم بار
کانیااا: بفرماا
وارد باز شدیم
صدای اهنگ.بوی سیگار.الکل.دود شمع باحاله
لیسا: خوشت اومد؟
کانیا: اره باحالا
لیسا : بیا بریم مشروب بگیریم
(چند ساعت بعد جونگکوک ویو)
توی اتاق هتل وایستاده بودم و به مهمانانی که از در ورودی و خوروجی عبور میکردن تماشا میکردم هرکی یه مرل بود
ملشینی چشمم رو گرفت که مردی از در راننده پیاده شد و درو برای حانوم که جلو نشسته بود باز کرد کمی توجه کردم به زنه دیدیم کانیاس فاک
از عقب هم لیسا مست پیاده شد ظاهرا هردوتاشون مستن امیدوارم جوابی قانع کننده برای این داشته باشه
کانیا وارد اتاق شد
کانیا: سل..ام
جونگکوک: خب کانیا سوار ماشین اون یارو اونم وقتی جلو نشسته بودی چه غلطی میکردی؟کانیا: اممم لبسا حالش بد بود رفت فقب دراز کشید مجبور شدم جلو بشینم
جونگکوک: من خرم؟
کانیا: وای جونگکوک بازم....
بهش نزدیک شدم و کمرشو گرفتم...
۲۵.۰k
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.