پشیمانی

"پشیمانی"
P2


ا.ت رفت چند تا کوچه پایین تر و اونجا یه ماشین گرفت تا بره سمت خونه ی قدیمی و کوچیکش که خیلی وقت بود دست نخورده بود همه چیش

ماشین ا.ت رو جلوی در اون خونه ی قدیمی و نقلی پیاده کرد
ا.ت اهی کشید و بعد وارد خونه شد
همه چی کهنه بودن اما به ا.ت حس تازگی القا میشد
شاید
شاید چون همه چی دست نخورده بودن

ا.ت یهو رفت تو فکر اینکه چرا نامی بهش اون حرفا رو زده
یا اصلا چه اتفاقی افتاده
چون ا.ت تاحالا با هیچ پسری حتی دوست هم نبوده
چه برسه بره سمت قرار
تو همین فکرا بود که یه شماره ی غریبه بهش زنگ میزنه
ا.ت چند ثانیه به شماره نگاه میکنه.اولش میترسه که جواب بده ولی بعد چند ثانیه جواب میده
___
ادامه دارد...
دیدگاه ها (۲)

"پشیمانی"P3یه صدای اشناخیلی هم اشنااما ا.ت نفهمید که اون فرد...

شما یک فرد خرذوق رو مشاهده میکنید🤧🙃😢@karay_2

"پشیمانی"P1مثل بقیه ی روزا با اعضا داشتیم داخل سالن تمرین دن...

بیو از خودم

رمان

شوهر دو روزه. پارت۸0

پارت ۷۹ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط