تقاص عشق

تقاص عشق
پارت ۸۶

زنگ خورد توهم کیف اش رو برداشت و روبه دینا کرد
دست اش رو گرفت و از کلاس خارج شدن همینکه میخواست بره بیرون یکی از معلم ها اومد و گفت
معلم : معلم مین نرید جلسه ای داریم
ات : جلسه چه جلسه ای چرا قبلاً چیزی نگفتن
معلم : نمی‌دونم همین حالا این جلسه رو ترتیب دادن
ات : باشه شما برید منم میام
اون معلم از آنجا رفت دینا که دسته ات رو سفت گرفته بود ات رویه یه پایش جلوی دینا نشست و دست های کوچیک اش را گرفت
ات : کیوت من تو برو مطمئنم بابایت اومده من یه کاری مهم دارم
دینا : سما نمیای
ات : یه کاره مهم دارم
دینا نزدیکه ات شد و گونه ات رو بوسید
دینا : باسه خانم معلم
ات : آفرین بدو برو
ات دست های دینا رو وا کرد دینا با بدو رفت ات هم از رویه زمین بلند شد و سمته اتاق جلسه رفت بعد از چند دفعه ای که تقی به در زد و وارده اتاق شد همه نشسته بودن ات هم رفت رویه صندلی نشست مدیر مهدکودک آمد و نشست بعد از سلام کردنی شروع به حرف زدن کرد
مدیر : مطمئنم همه کنجکاو هستید که چرا این جلسه رو ترتیب دادیم اما باید مسئله مهمی رو مطرح کنم
همه منتظر بودن که مدیر ادامه حرف هاشو بگه مدیر ادامه داد
مدیر : قراره به جای من مدیره دیگه ای بیاد بفرمایید
مدیر دیگه ای وارده اتاق شد و رویه صندلی روبه روی ات نشست
مدیر : آقای هونگ مدیره جدیده
هونگ : از این به بعد همه چی طبق دستورات من پیش میره
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جلسه تموم شده بود ات هم همینکه از اتاق جلسه اومد بیرون دیرش شده بود سریع رانندگی میکرد اما چشم اش خورد به عکاسی ماشین رو نگهداشت و سریع رفت داخل عکاسی عکسی رو از گالری گوشیش بهش داد عکس ات و جیمین بود اون رو بهش داد تا چاپ اش کنه آدرس عمارت اش رو بهش داد تا بعدن براش بیارتش از عکاسی بیرون رفت و سوار ماشین اش شد خیلی زود به عمارت اش رفت و بعد از گرفته دوشی حوله رو پوشید و کمر بند اش رو بست از حموم اومد بیرون سمته کمد اش رفت و کمی در لباس های کمد اش گشت ات عاشق لباس های باحال بود دامن سیاه کوتاه و نیم تنه سیاه بند دار برداشت و پوشید اش و پوتین های سیاه اش رو پاش کرد آرایش زیبایی کرد و موهای کوتاهش رو به پشتش هدایت کرد و کیف اش رو برداشت نگاهی به خودش تو آینه کرد
ات : بح دختر چه خوشگل شدی اما یه چیزی کمه
گردنبند سیاهی رو برداشت و انداخت گردنش
ات : حله دیگه
اسلاید ۲ لباس ات
اسلاید ۳ آرایش ات
از اتاق خارج شد و سمته سالن رفت و با بدو داشت می‌رفت اما یکی مو دستاشو گرفت و مانع رفتنه ات شد ات سریع به اون فرد نگاه کرد و با نگاه های عصبی گفت
ات : هیونگ ولم کن دیرم شده
یونگی : کجا با این عجله
ات : میریم پارتی ولم کن دیرم شده
یونگی : نچ تا نگی کجا میری پارتی کیه کی میای نمیزارم بری
ات دهنشو گذاشت رویه دست یونگی و خیلی سفت دستشو گاز گرفت یونگی اخی کشید و دسته ات رو ول کرد ات با بدو از کنارش رفت
یونگی : اگه دستم بهت نرسه
ات ادایه یونگی رو در آورد و با بدو از سالن رفت بیرون....
دیدگاه ها (۰)

« تقاص عشق »پارت ۸۷ات از در بزرگ عمارت رفت بیرون ماشین جیمین...

« تقاص عشق » پارت ۸۸ ات کاملا م*ست شده بود تو حال خودش نبود...

« تقاص عشق »پارت ۸۵جیمین ماشین رو جلوی مهدکودک نگهداشت و ازش...

« تقاص عشق »پارت ۸۴دینا یونیفرم اش را پوشیده بود و لیوانش هم...

( گناهکار ) ۶۸ part در طی این راه هیچکس سخنی نگفت ساعت ده شب...

( گناهکار ) 4۸ part به آرومی پلک رو هم زد و چشم هایش را باز ...

گناهکار ) ۵۶ part ماشین داخل عمارت پارک جیمین ایستاد یون بیو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط