پارت صدو چهل و پنج...
#پارت صدو چهل و پنج...
#کارن...
بعد از این که کارین و تیام فهمیدن موضوع از چه قراره با شوخی و خنده رفتیم داخل با اقایی که قرار بود صیغه رو بخونه و ثبت کنه صحبت کردم و قرار شد در عوض پولی که بهش میدم این کترو کنه منو و جانان همون جا روی صندلی جلوی میز مرده نشسته بودیم و منتظر بودیم که بخونه که کارین و ترانه اسرار کردن سر سفره عقد بشینیم که مخالفت نکردم چون جانان داشت بهش نگاه میکرد نشستیم اونجا و مرده شروع کرد خوندن عربی صیغه بعد از تموم شدن منو جانان قبلتو دادیم و بقیه دست زدن و عمو کمی منو مسخره کرد مدت صیغه مادام العمر بود جانان رو نگاه کردم اون الان زنم بود عشقم الان زنم بود و این بهترین لحظه ی عمرم بود با اسرار کامین چند تا عکس خانوادگی گرفتیم و چند تا هم دونفره گرفت ...
بلند شدم و سمت تیام و عمو و کامین رفتم مشغول مسخره کردن من بودن و ترانه و کارین هم کنار جانان بود نمیدونم چی بهش میگفتن که خنده رو لباش نمیرفت به بچه ها گفتم میرم پیش مرده میام ولی در اصل رفتم اون ور تر و از جانان در حال خنده عکس گرفتم این قدر عکس رو گذاشتم زمینه گوشیم واقعا توی این لباس ساده هم خوشگل بود...
با پولی که به حساب مرده ریختیم اونم برگه صیغه رو بهمون داد قرار شد واسه ناهارهمه مهمون من باشن رفتیم رستوران همه کنار هم نشستن ولی جانان هنوز ایستاده بود که ..
عمو: جانان گل دختر بشین قول میدم اگه خواست بخورتت کمکت کنم...
جانان سرخ شد و دل من ضعف رفت واسش نشست کنارم ناهار رو با کلی شوخی و خنده خوردیم و تیام و کارین بخاطر بچه ها نمیندن و رفتن کامین و ترانه گفتن عمو رو میبرن و خودشون میرن دور دور ....
موندیم منو جانان که الان زنم محسوب میشد...
معلوم بود استرس داره خندم گرفته بود اخه این از جانان زبون دراز بعید بود داشت با انگشتاش بازی میکرد ...نگاهی بهش کرد و با فکری که زد به سرم رفتم سمت طلا فروشی...
اونجا که رسیدیم جانان گفت واسه چی اومدیم اونجا که گفتم بیا میفهمی دوتایی پیاده شدیم و رفتیم سمت مغازه...
داخل شدیم بعد از سلام و علیک به فروشنده گفتم واسم ست حلقه ها رو بیاره...
جانان: نمیخواد اصلا من ...من ..که فقط صیغه ی توام لازم به حلقه نیست....
من: شما صیغه منی و این مدت کوتاه نیست و مادام العمر خانم و شما باید حلقه داشته باشی چون قرار نیست کسی واسه خودش فکر بی جا کنه ...
جانان چیزی نگفت و مرده هم چند تا مدل واسمون اورد انتخاب رو به عهده خودش گذاشتم و کناری ایستادم تا انتخاب کنه چند تایی رو نگاه کرد و دست کرد...
بعد از چند دقیقه گفت:
میشه یه چیز ساده بردارم من این ها خوشم نمیاد همگی نگین دارن...
من: مال توعه هر چی خواستی انتخاب کن...
و بعد رو به فروشنده گفتم واسمون مدل بدون نگین بیاره ..
نظر😍
#کارن...
بعد از این که کارین و تیام فهمیدن موضوع از چه قراره با شوخی و خنده رفتیم داخل با اقایی که قرار بود صیغه رو بخونه و ثبت کنه صحبت کردم و قرار شد در عوض پولی که بهش میدم این کترو کنه منو و جانان همون جا روی صندلی جلوی میز مرده نشسته بودیم و منتظر بودیم که بخونه که کارین و ترانه اسرار کردن سر سفره عقد بشینیم که مخالفت نکردم چون جانان داشت بهش نگاه میکرد نشستیم اونجا و مرده شروع کرد خوندن عربی صیغه بعد از تموم شدن منو جانان قبلتو دادیم و بقیه دست زدن و عمو کمی منو مسخره کرد مدت صیغه مادام العمر بود جانان رو نگاه کردم اون الان زنم بود عشقم الان زنم بود و این بهترین لحظه ی عمرم بود با اسرار کامین چند تا عکس خانوادگی گرفتیم و چند تا هم دونفره گرفت ...
بلند شدم و سمت تیام و عمو و کامین رفتم مشغول مسخره کردن من بودن و ترانه و کارین هم کنار جانان بود نمیدونم چی بهش میگفتن که خنده رو لباش نمیرفت به بچه ها گفتم میرم پیش مرده میام ولی در اصل رفتم اون ور تر و از جانان در حال خنده عکس گرفتم این قدر عکس رو گذاشتم زمینه گوشیم واقعا توی این لباس ساده هم خوشگل بود...
با پولی که به حساب مرده ریختیم اونم برگه صیغه رو بهمون داد قرار شد واسه ناهارهمه مهمون من باشن رفتیم رستوران همه کنار هم نشستن ولی جانان هنوز ایستاده بود که ..
عمو: جانان گل دختر بشین قول میدم اگه خواست بخورتت کمکت کنم...
جانان سرخ شد و دل من ضعف رفت واسش نشست کنارم ناهار رو با کلی شوخی و خنده خوردیم و تیام و کارین بخاطر بچه ها نمیندن و رفتن کامین و ترانه گفتن عمو رو میبرن و خودشون میرن دور دور ....
موندیم منو جانان که الان زنم محسوب میشد...
معلوم بود استرس داره خندم گرفته بود اخه این از جانان زبون دراز بعید بود داشت با انگشتاش بازی میکرد ...نگاهی بهش کرد و با فکری که زد به سرم رفتم سمت طلا فروشی...
اونجا که رسیدیم جانان گفت واسه چی اومدیم اونجا که گفتم بیا میفهمی دوتایی پیاده شدیم و رفتیم سمت مغازه...
داخل شدیم بعد از سلام و علیک به فروشنده گفتم واسم ست حلقه ها رو بیاره...
جانان: نمیخواد اصلا من ...من ..که فقط صیغه ی توام لازم به حلقه نیست....
من: شما صیغه منی و این مدت کوتاه نیست و مادام العمر خانم و شما باید حلقه داشته باشی چون قرار نیست کسی واسه خودش فکر بی جا کنه ...
جانان چیزی نگفت و مرده هم چند تا مدل واسمون اورد انتخاب رو به عهده خودش گذاشتم و کناری ایستادم تا انتخاب کنه چند تایی رو نگاه کرد و دست کرد...
بعد از چند دقیقه گفت:
میشه یه چیز ساده بردارم من این ها خوشم نمیاد همگی نگین دارن...
من: مال توعه هر چی خواستی انتخاب کن...
و بعد رو به فروشنده گفتم واسمون مدل بدون نگین بیاره ..
نظر😍
۸.۹k
۲۱ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.