وانیا عمارت تاریک اکنون
●وانیا ،عمارت تاریک ،اکنون●
دوربین هایی که تازه خریده بودیم و چند تا کارگر که رزالین گفته بود میشناست شون نصب کردن ،رزالین همش نظاره می کرد و دستور میداد کی چیکار کنه کی چیکار نکنه ،آروم اونجا رها شون کردم وبه طبقه بالا رفتم اتاق مامان بزرگ هانیشا که انتهای راه رو بود حالا اتاق من بود !اما یه چیزی عجیب بود !اتاق مشترک ملیکا و جئون جونگ کوک !هیچ جا توی این عمارت نبود !نه تخت ۲ نفره ای که نشون بده اونجا می خوابیدن حتی !حتی دفتر کار جونگ کوک !هیجا نبود انگار توی دیوار های مخفی عمارت قائم شده بود و خونه از اون خاطرات محافظت می کرد گاهی حس می کردم خونه زندس چون صدای نفس کشیدن میشنیدم قدم زدن بالای سرم !تق تق کف پوش ها و از همه مهم تر ناله و کمک خواستن !مامان بزرگ می گفت ملیکا جسمش مرد اما برای عشقی که به جونگ کوک داشت روحش توی این خونه زندانی شد !اما کی میدونه شاید این صدای یکی از کارگر های مرده باشه به هر حال الان اون ۲ نفر کنار هم زیر خاک ها آروم گرفتن !شاعرانه و زیباست !لوسیفر فرشته اش!...
دوربین هایی که تازه خریده بودیم و چند تا کارگر که رزالین گفته بود میشناست شون نصب کردن ،رزالین همش نظاره می کرد و دستور میداد کی چیکار کنه کی چیکار نکنه ،آروم اونجا رها شون کردم وبه طبقه بالا رفتم اتاق مامان بزرگ هانیشا که انتهای راه رو بود حالا اتاق من بود !اما یه چیزی عجیب بود !اتاق مشترک ملیکا و جئون جونگ کوک !هیچ جا توی این عمارت نبود !نه تخت ۲ نفره ای که نشون بده اونجا می خوابیدن حتی !حتی دفتر کار جونگ کوک !هیجا نبود انگار توی دیوار های مخفی عمارت قائم شده بود و خونه از اون خاطرات محافظت می کرد گاهی حس می کردم خونه زندس چون صدای نفس کشیدن میشنیدم قدم زدن بالای سرم !تق تق کف پوش ها و از همه مهم تر ناله و کمک خواستن !مامان بزرگ می گفت ملیکا جسمش مرد اما برای عشقی که به جونگ کوک داشت روحش توی این خونه زندانی شد !اما کی میدونه شاید این صدای یکی از کارگر های مرده باشه به هر حال الان اون ۲ نفر کنار هم زیر خاک ها آروم گرفتن !شاعرانه و زیباست !لوسیفر فرشته اش!...
- ۳.۸k
- ۲۳ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط