رمان عشق و نفرت

رمان عشق و نفرت


پارت ۲


جونگ کوک آت رو بغل کرد و گذاشتش توی ماشین

آت : هی چیکار میکنییی

جونگ کوک : همون کاری که خیلی وقت پیش باید انجام میدادم راستی اسمت چیه ؟

آت : به توچه

جونگ کوک : میگی یانه

آت : اسمم ات هستش

جونگ کوک : جالبه

خلاصه رسیدیم خونه‌ی جونگ کوک خیلی بزرگ بود داخلش گم می‌شدی آنقدر که بزرگ بود

آت : اتاق من کجاست

جونگ کوک : تو پیشه من می‌خوابی

آت : چییی من پیشه تو بخوابم عمراااا

جونگ کوک : همینه تو پیشه من می‌خوابی

آت : باشه

جونگ کوک : آفرین

آت : حالا کجاست این اتاق

جونگ کوک : بیا بهت میگممم

آت :باشه

آت داشت لباسا شو گذاشت که یهو جونگ کوک آمد بعد نزدیک است شد با هر قدمی که جونگ کوک میومد نزدیک است میرفت عقب تا اینکه آن به دیوار خورد بعد نفسای گرم جونگ کوک با آن می خورد تا اینکه


مایل به پارت بعد هستین تو کامنتا بگین
دیدگاه ها (۵)

رمان عشق و نفرتپارت۳با هر قدمی که جونگ کوک میومد جلو ات میرف...

رمان عشق و نفرتپارت4جونگ کوک از شرکت برگشت ات: سلامجونگ کوک ...

رمان عشق و نفرت پارت ۱ویو ات: من با خوانوادم بحسم شد بعد به ...

واقعاً خوب شد ❤️❤️

ارمان عشق و نفرت پارت 5صبح شد آت خیلی درد داشت کوک رفت غذا پ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط