خاطرات یک آرمی فصل ۶ پارت ۳۶
خاطرات یک آرمی فصل ۶ پارت ۳۶
غذامونو در آرامش خوردیم و تموم شد!
نه آقا نمیشهههه! خیلی زود تموم شد!
ته: خب! تموم شد.
- خب؟
ته: خب چی بیبی؟
- خب الان چی کار میکنیم؟
ته: الان میریم هتل!
- واا، مگه خودمون خونه و جای خواب نداریم هتل دیگه واس چیه؟
ته: چرا، ولی خب اعضا هم اونجا هستند و من راحت نیستم برای همین گفتم امشب بریم هتل!
- چقدر هم قاطعانه تصمیم گرفتی!
ته: آرررره، و از حرفمم بر نمیگردم! حالا بلند شو ک زودتر بریم!
- خب باشه پس من میرم دستشویی!
ته: باشه ولی طولش ندیا!
- باشه زود برمیگردم!
در دستشویی رو محکم بستم و روی در بسته توالت نشستم!
این چه غلطی بود ک من کردددم؟ (غلط بیجا!)
این چه شکری بود ک من خوررردم؟ (شکر قهوهای!)
من اصلاً چرا درخواست ته رو قبول کرررردم؟ (چون خری!)
چرا من انقدر زود خام شدم (چون یک کیک خامهای متحرک هستی)
تینی برو بمیرررررر (باشه، گودبای فور اور هانی🚶🏻♀️)
اوففف، دیگه بسمه! خداااا خودت میگی از تو حرکت از من برکت!
بابا من الان.... اه صب کن! شاید واقعیه!
یعنی باید حرکت بزنم؟ حرکت بزنم خدا برکت میده؟ برکت همون شانسه میشه دیگه!
اوکی پس صبر کن .
از دستشویی اومدم بیرون و جلوی روشویی ها وایسادم
کمی حرکات کششی انجام دادم و نفس عمیق کشیدم.
خب! من بچه بودم کلاس ژیمناستیک میرفتم و انقدر خوشمل ۱۸۰ درجه وا میکنم! انقدر خوشمل وا میکنم ک خدا از حرکت من خوشش میاد و این برکته رو نصیب ما میکنه! وقتی میگه از تو حرکت خب من باید یه چندتا حرکت نمایشی داشته باشم! خدا داور سرسختیه همین جوری نمیشه که! باید حرکتم ارزش معنوی و منطقی خودش رو حفظ کنه!
به لباسم نگاهی انداختم. خیلی چسبون و بلنده! چه غلطی کنم؟ درش بیارم؟ کسی نیاد یه وقت! بابا اصراری هست من تو دستشویی زنانه ۱۸۰ درجه وا کنم! خب هر چی زودتر باز کنم مدت زمان برکتم بیشتر میشههاا!
...
.
.
.
.
.
.
غذامونو در آرامش خوردیم و تموم شد!
نه آقا نمیشهههه! خیلی زود تموم شد!
ته: خب! تموم شد.
- خب؟
ته: خب چی بیبی؟
- خب الان چی کار میکنیم؟
ته: الان میریم هتل!
- واا، مگه خودمون خونه و جای خواب نداریم هتل دیگه واس چیه؟
ته: چرا، ولی خب اعضا هم اونجا هستند و من راحت نیستم برای همین گفتم امشب بریم هتل!
- چقدر هم قاطعانه تصمیم گرفتی!
ته: آرررره، و از حرفمم بر نمیگردم! حالا بلند شو ک زودتر بریم!
- خب باشه پس من میرم دستشویی!
ته: باشه ولی طولش ندیا!
- باشه زود برمیگردم!
در دستشویی رو محکم بستم و روی در بسته توالت نشستم!
این چه غلطی بود ک من کردددم؟ (غلط بیجا!)
این چه شکری بود ک من خوررردم؟ (شکر قهوهای!)
من اصلاً چرا درخواست ته رو قبول کرررردم؟ (چون خری!)
چرا من انقدر زود خام شدم (چون یک کیک خامهای متحرک هستی)
تینی برو بمیرررررر (باشه، گودبای فور اور هانی🚶🏻♀️)
اوففف، دیگه بسمه! خداااا خودت میگی از تو حرکت از من برکت!
بابا من الان.... اه صب کن! شاید واقعیه!
یعنی باید حرکت بزنم؟ حرکت بزنم خدا برکت میده؟ برکت همون شانسه میشه دیگه!
اوکی پس صبر کن .
از دستشویی اومدم بیرون و جلوی روشویی ها وایسادم
کمی حرکات کششی انجام دادم و نفس عمیق کشیدم.
خب! من بچه بودم کلاس ژیمناستیک میرفتم و انقدر خوشمل ۱۸۰ درجه وا میکنم! انقدر خوشمل وا میکنم ک خدا از حرکت من خوشش میاد و این برکته رو نصیب ما میکنه! وقتی میگه از تو حرکت خب من باید یه چندتا حرکت نمایشی داشته باشم! خدا داور سرسختیه همین جوری نمیشه که! باید حرکتم ارزش معنوی و منطقی خودش رو حفظ کنه!
به لباسم نگاهی انداختم. خیلی چسبون و بلنده! چه غلطی کنم؟ درش بیارم؟ کسی نیاد یه وقت! بابا اصراری هست من تو دستشویی زنانه ۱۸۰ درجه وا کنم! خب هر چی زودتر باز کنم مدت زمان برکتم بیشتر میشههاا!
...
.
.
.
.
.
.
۱۲.۶k
۱۶ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.