خاطرات یک آرمی فصل ۶ پارت ۳۷
خاطرات یک آرمی فصل ۶ پارت ۳۷
بابا چ اصراری هست من تو دستشویی زنانه ۱۸۰ درجه وا کنم!؟ خب هر چی زودتر باز کنم مدت زمان برکتم بیشتر میشههاا
آره بابا همینجا وا میکنم بیخیال!
دست به پهلوم کشیدم و خواستم زیپم رو باز کنم که در دستشویی یهو باز شد.
با تعجب به فرد روبه روم زل زدم.
- لالیسا مانوبان؟!؟!؟!
- وانیاااا!
جیغ زدم و محکم بغلش کردم.
- وااایییی تو کجا اینجا کجاااا!
- همینو بگو! دختر تو اینجا چیکار میکنی؟
- تو دستشویی مگه چیکار میکنند؟
- چه ضایع!! بعد از چندین وقت تو دستویی همو ملاقات کردیم!
- به روم نیار!
- چه خوشگل شدی!
- مرسییی♡
- خودت تنهایی؟
- نه، تهیونگم هست.
- آهااا، چ خوب.
- بقیه ی اعضای بلک پینک هم هستن؟
- خب، نه!
- اه، خودت تنهایی؟
- آ..آره، وانیا؟
- جانم؟
- میشه ازت یه خواهشی کنم؟
- چه خواهشی؟
- ببین! برو سر میز من، خب؟
- خب؟
- اونجا یک مرد چهارشونه با کت و شلور مشکی نشسته!
- خب؟
- سرگرمش کن!
- چیکارش کنم؟
- ببین قضیه این یارو خیلی طولانیه و نمیتونم بهت توضیح بدم! تو باید یه فرصت بهم بدی تا از دستش خلاص بشم...
- میخوای از دستش فرار کنی؟
- آره دقیقا!
- مگه چیکارت کرده؟
- میگم خب داستانش طولانیه، حالا کمکم میکنی؟
- معلومه ک میکنم فقط...
- فقط چی؟
- تهیونگو چیکار کنم؟
- نمیدونم.
- صبر کن تو همینجا بمون من میرم باهاش حرف میزنم.
- اگه قبول نکنه چی؟
- بابا چه خبره! مگه میخدایم قتل کنیم؟ همینجا بمون من زود میام.
- عامم، باشه!
از رستوران اومدم بیرونو دیدم تهیونگ به ماشینش تکیه داده و منتظر من بوده.
- خب، بالاخره اومدی! بزن بریم هتل ...
- نمیشه بریم هتل!
- چی؟!؟!
- ببین، من توی دستشویی بودم خب، بگو خب!
- خب؟
- فکر کن کیو دیدم؟
- پدرمو؟
- چی؟؟؟؟
- میگم پدرمو دیدی؟
- واا، من پدر تو رو از کجا بشناسم؟ قاط میزنیهاا!
- خب کیو دیدی؟
- لیسارو دیدممممم!
- کی رو دیدی؟؟؟؟
- بابا لالیسا مانوبان عضو بلک پینک!
- آهاا، تو دستشویی اونو دیدی؟
- ایش آره بابا، میدونم خیلی شرمآوره حالا اینارو بیخیال! اون تو دردسر افتاده... باید یه یارویی رو براش بپیچونیم تا لیسا فرار کنه!
- اونوقت چی به ما میرسه؟
- اههه، کمکش میکنیم خب!
- وانیا، این شب مهم رو خراب نکن!
- بابا خراب نمیشه! مطمئن باش!
- میخوای چیکار کنی؟
- من میرم فکره اون مرده رو از لیسا دور میکنم و بعد میزنم به چاک!
- اونوقت لیسا؟
- اون توی ماشین پیش تو میمونه!
- چی؟!؟ اگه بلینکا و آرمیا مارو ببینن بد میشه!
بابا چ اصراری هست من تو دستشویی زنانه ۱۸۰ درجه وا کنم!؟ خب هر چی زودتر باز کنم مدت زمان برکتم بیشتر میشههاا
آره بابا همینجا وا میکنم بیخیال!
دست به پهلوم کشیدم و خواستم زیپم رو باز کنم که در دستشویی یهو باز شد.
با تعجب به فرد روبه روم زل زدم.
- لالیسا مانوبان؟!؟!؟!
- وانیاااا!
جیغ زدم و محکم بغلش کردم.
- وااایییی تو کجا اینجا کجاااا!
- همینو بگو! دختر تو اینجا چیکار میکنی؟
- تو دستشویی مگه چیکار میکنند؟
- چه ضایع!! بعد از چندین وقت تو دستویی همو ملاقات کردیم!
- به روم نیار!
- چه خوشگل شدی!
- مرسییی♡
- خودت تنهایی؟
- نه، تهیونگم هست.
- آهااا، چ خوب.
- بقیه ی اعضای بلک پینک هم هستن؟
- خب، نه!
- اه، خودت تنهایی؟
- آ..آره، وانیا؟
- جانم؟
- میشه ازت یه خواهشی کنم؟
- چه خواهشی؟
- ببین! برو سر میز من، خب؟
- خب؟
- اونجا یک مرد چهارشونه با کت و شلور مشکی نشسته!
- خب؟
- سرگرمش کن!
- چیکارش کنم؟
- ببین قضیه این یارو خیلی طولانیه و نمیتونم بهت توضیح بدم! تو باید یه فرصت بهم بدی تا از دستش خلاص بشم...
- میخوای از دستش فرار کنی؟
- آره دقیقا!
- مگه چیکارت کرده؟
- میگم خب داستانش طولانیه، حالا کمکم میکنی؟
- معلومه ک میکنم فقط...
- فقط چی؟
- تهیونگو چیکار کنم؟
- نمیدونم.
- صبر کن تو همینجا بمون من میرم باهاش حرف میزنم.
- اگه قبول نکنه چی؟
- بابا چه خبره! مگه میخدایم قتل کنیم؟ همینجا بمون من زود میام.
- عامم، باشه!
از رستوران اومدم بیرونو دیدم تهیونگ به ماشینش تکیه داده و منتظر من بوده.
- خب، بالاخره اومدی! بزن بریم هتل ...
- نمیشه بریم هتل!
- چی؟!؟!
- ببین، من توی دستشویی بودم خب، بگو خب!
- خب؟
- فکر کن کیو دیدم؟
- پدرمو؟
- چی؟؟؟؟
- میگم پدرمو دیدی؟
- واا، من پدر تو رو از کجا بشناسم؟ قاط میزنیهاا!
- خب کیو دیدی؟
- لیسارو دیدممممم!
- کی رو دیدی؟؟؟؟
- بابا لالیسا مانوبان عضو بلک پینک!
- آهاا، تو دستشویی اونو دیدی؟
- ایش آره بابا، میدونم خیلی شرمآوره حالا اینارو بیخیال! اون تو دردسر افتاده... باید یه یارویی رو براش بپیچونیم تا لیسا فرار کنه!
- اونوقت چی به ما میرسه؟
- اههه، کمکش میکنیم خب!
- وانیا، این شب مهم رو خراب نکن!
- بابا خراب نمیشه! مطمئن باش!
- میخوای چیکار کنی؟
- من میرم فکره اون مرده رو از لیسا دور میکنم و بعد میزنم به چاک!
- اونوقت لیسا؟
- اون توی ماشین پیش تو میمونه!
- چی؟!؟ اگه بلینکا و آرمیا مارو ببینن بد میشه!
۱۴.۵k
۲۰ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.