عشقباطعمتلخ Part

#عشق_باطعم_تلخ #Part2
در جوابش لبخندی زدم و باهم وارد کلاس شدیم، دوباره فضای قبلی حاکم بود کلاس شلوغ بود هر کدوم مشغول حرف زدن با هم بودن، شهرزاد به شکل کاملاً وحشتناکی سحر رو نگاه می‌کرد، سحرم دست کمی از اون نداشت فوراً دست شهرزاد و کشیدم که روی صندلی بشینه، همین که شهرزاد نشست چند نفر پسر وارد کلاس شدن چشمشون که به ما خورد اومدن سمتمون مطمئن بودم با من یکی که کاری ندارن، برای همین زل زدم به نقطه نامعلوم...
چهار نفر بودن به ما که رسیدن شروع کردن احوال پرسی از شهرزاد. ای خدا یکی توی دانشگاه نیست این بشر رو نشناسه!
هر چهارشون بهم سلام دادن در جواب فقط سرم‌رو تکون دادم.
یکی از پسر رو به من کرد و گفت:
- خانم هخامنش معرفی نمی‌کنید؟
شهرزاد که قبلش داشت سر حرف یکی از اونا می‌خندید، گفت:
- چرا که نه!
دستش‌و روی شونم گذاشت...
- ایشون آنا راد هستن، دوست و خواهر بنده.
همون پسرِ که اسمم‌ رو پرسیده بود، گفت:
- خوشبختم آنا خانم، منم فرهاد طاهری هستم.
سرم‌و تکون دادم.
- همچنین آقای طاهری.
بقیه چیزی نگفتن و باز شروع کردن به بگو بخند با شهرزاد...
به ساعتم نگاه کردم ده دقیقه مونده تا کلاس شروع بشه، چند از دانشجوهای دیگه اومدن همه پایه شوخی بودن؛ یعنی بگم تا آخر ترم هم‌نشینی با اینا منم خل میشم!
تنها کسی که در سکوت بود من بودم و دونفر از پسرا که هر دوشون آروم باهم صحبت می‌کردن بقیه که صداشون تا آمریکاهم می‌رفت، دخترا که همشون بدتر از همه...
با ورورد استاد خطیبی سکوت در کلاس حاکم شد.

📓 @romano0o3 📝
دیدگاه ها (۲)

#عشق_باطعم_تلخ #Part3استاد به سمت صندلیش رفت و نشست به دور ب...

#عشق_باطعم_تلخ #Part4 کیسه یخ‌ رو روی پیشونی شهرزاد گذاشتم ک...

#عشق_باطعم_تلخ💔 #Part1وسط محوطه دانشگاه روی صندلی‌های آهنی ...

دوستان مبخوام رمان بزارم پیجمهر کی دوس دارع حمایت کنه پارت ب...

مانگا شیاطین خوب پارت ۱

#معشوقه_عالیجنابPt: ¹"پادشاه و ملکه سه تا پسر داشتن ..پسر بز...

کپشن خیلی بیش از حد مهم☆👇🏻بچه ها قضیه از این قراره ما کلا تو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط