گیسوکمند ۲۵
گیسوکمند #۲۵
موهای سرمو بهم ریخت عصبی با صدای خش داری دستشو پس زدمو گفتم ؛نکن عه ..بیشهوریا حال ندارم
با نگاه پر از شیطنت گفت؛جا بیارم
گیج گفتم :چیو و گفت؛حالتو -ن ممنون فق گمشی از اینجا دنیارو بم دادی چرا هیچکس منو درک نمیکرد هیچ کس به پاهام ک تو هوا معلق بود خیره بودم که گفت؛شنیدم شاهکار کردی +هه ...اونم چه،شاهکاری قراره بشم ی ادم دروغگو و دور زن کثیف ...-هیسسس اگه کس دیگه ام جای تو بود این کارو میکرد -واقعن نمیفهمین نمیتونم اخر این راه همه امون نابود میشیم من هرکسی نیسم از اعصاب خط خطیمو و درد بازوم اخمام تو هم بود ک بی هوا بلند شدو گفت:روزای خوبتم میاد فک کنم این اولین روز خوبت هفته بعدی جمعهاص
بیخیال گفتم ؛مگه قراره چه اتفاقی بیوفته روز جمعه؟.
+امم ...من مگه گفتم مگه قراره چیزی بشه بلند شدم مقابلش و گفتم :باتوعم اراد بم نگاه کن انگار کار بدی کرده بودو ی چیزی از دهنش پریده بود کلافه بودمو به چشمام نگاه نمیکرد
+لعنتی ..مگ باتونیسم ..
-کمند بخدا چیزی نیست ..قراره برین مهمونی
+من ک،حوصله مهمونی ندارمو جایی نمیرم این بود حرفت .
-ن یعنی مهمونی ...از اونا ن
+بابا رک بگو طفرع نرو بگو نصف جون شدم
-میگم ولی یه لئون نگو من بت گفتم تروخدا .+باشه بابا نگران شدم
-مهمونی اشنایی علیسان
بسختی تونستم خودمو محکم نگه دارم خدا اینا دست بردارم نیستن +باشه ممنون میتونی تنهام بزاری ؟-سری تکون دادو بم نزدیک شدو بینیمو کشیدوگفت؛جوجه ام باشی شیطونم درس میدی شب خش راپنزل
در ک بسته شد کنار تخت سر خوردم زمین و از اعصبانیت از استرس از کارایی ک باید انجام بدم با ادمایی ک قراره اشنا بشم و در بیوفتم باعث میشدم ناخونامو بجوم و ساعت ها فکر کنم و و فکر کنم حرف بزنمو حرف بزنم سر ناخونام میسوخت و بازوم بدتر نمیتونستم تکونش بدم و دردم میومد بسختی از میون این خرده شیشه ها گذاشتم و فک کنم لئون خونه نبود در اتاقمو باز کردمو خاستم به طبقه پایین برم ک جلوی اتاق کار لئون ایستادم نمدونم چرا وسوسه شدم بدم توی اتاقش ن ولش کن دونبال دردسر نیسم ن کمند برو شاید اتویی ازش پیدا کردی میتونی وقتی تهدیدت کرد توهم همون کارو بکنی میدونم کارم احمقانه بود اما چاره ای نداشتم وارد اتاقش ک شدم عطر تلخ و سردش ک تو هوای اتاق قاطی بود وارد بینیم شد اه بد سلیقه اما دکور و تزیینات ساده و لوکس اتاق کارشو دوست داشتم بسمت گاوصندوق و کمدش رفتم اما رمزو نمیدونستم لعنتی لباساو زیر کمدا چیزی نبود ک با افتادن ی گردنبند از جیب کتش تعجب زدع بهش خیره شدم شبیه ی قلب کتو انداختم تو کمدو رو زانوهام نشستم ک صدای خدمتکار امد-اقا هنوز از اتاقش بیرون نیومده نفسم رفت ترسیده گردنبندو گذاشتم تو جیبمو کمدو بستم و دستگیره رو کشیدم ک لئون و مماس
موهای سرمو بهم ریخت عصبی با صدای خش داری دستشو پس زدمو گفتم ؛نکن عه ..بیشهوریا حال ندارم
با نگاه پر از شیطنت گفت؛جا بیارم
گیج گفتم :چیو و گفت؛حالتو -ن ممنون فق گمشی از اینجا دنیارو بم دادی چرا هیچکس منو درک نمیکرد هیچ کس به پاهام ک تو هوا معلق بود خیره بودم که گفت؛شنیدم شاهکار کردی +هه ...اونم چه،شاهکاری قراره بشم ی ادم دروغگو و دور زن کثیف ...-هیسسس اگه کس دیگه ام جای تو بود این کارو میکرد -واقعن نمیفهمین نمیتونم اخر این راه همه امون نابود میشیم من هرکسی نیسم از اعصاب خط خطیمو و درد بازوم اخمام تو هم بود ک بی هوا بلند شدو گفت:روزای خوبتم میاد فک کنم این اولین روز خوبت هفته بعدی جمعهاص
بیخیال گفتم ؛مگه قراره چه اتفاقی بیوفته روز جمعه؟.
+امم ...من مگه گفتم مگه قراره چیزی بشه بلند شدم مقابلش و گفتم :باتوعم اراد بم نگاه کن انگار کار بدی کرده بودو ی چیزی از دهنش پریده بود کلافه بودمو به چشمام نگاه نمیکرد
+لعنتی ..مگ باتونیسم ..
-کمند بخدا چیزی نیست ..قراره برین مهمونی
+من ک،حوصله مهمونی ندارمو جایی نمیرم این بود حرفت .
-ن یعنی مهمونی ...از اونا ن
+بابا رک بگو طفرع نرو بگو نصف جون شدم
-میگم ولی یه لئون نگو من بت گفتم تروخدا .+باشه بابا نگران شدم
-مهمونی اشنایی علیسان
بسختی تونستم خودمو محکم نگه دارم خدا اینا دست بردارم نیستن +باشه ممنون میتونی تنهام بزاری ؟-سری تکون دادو بم نزدیک شدو بینیمو کشیدوگفت؛جوجه ام باشی شیطونم درس میدی شب خش راپنزل
در ک بسته شد کنار تخت سر خوردم زمین و از اعصبانیت از استرس از کارایی ک باید انجام بدم با ادمایی ک قراره اشنا بشم و در بیوفتم باعث میشدم ناخونامو بجوم و ساعت ها فکر کنم و و فکر کنم حرف بزنمو حرف بزنم سر ناخونام میسوخت و بازوم بدتر نمیتونستم تکونش بدم و دردم میومد بسختی از میون این خرده شیشه ها گذاشتم و فک کنم لئون خونه نبود در اتاقمو باز کردمو خاستم به طبقه پایین برم ک جلوی اتاق کار لئون ایستادم نمدونم چرا وسوسه شدم بدم توی اتاقش ن ولش کن دونبال دردسر نیسم ن کمند برو شاید اتویی ازش پیدا کردی میتونی وقتی تهدیدت کرد توهم همون کارو بکنی میدونم کارم احمقانه بود اما چاره ای نداشتم وارد اتاقش ک شدم عطر تلخ و سردش ک تو هوای اتاق قاطی بود وارد بینیم شد اه بد سلیقه اما دکور و تزیینات ساده و لوکس اتاق کارشو دوست داشتم بسمت گاوصندوق و کمدش رفتم اما رمزو نمیدونستم لعنتی لباساو زیر کمدا چیزی نبود ک با افتادن ی گردنبند از جیب کتش تعجب زدع بهش خیره شدم شبیه ی قلب کتو انداختم تو کمدو رو زانوهام نشستم ک صدای خدمتکار امد-اقا هنوز از اتاقش بیرون نیومده نفسم رفت ترسیده گردنبندو گذاشتم تو جیبمو کمدو بستم و دستگیره رو کشیدم ک لئون و مماس
۱۲.۸k
۳۰ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.