فیک
#فیک
((ℊℴ𝒹𝒻𝒶𝓉ℎℯ𝓇)). ₚₐᵣₜₑ₅
_خب مدرسه بهت خوشگذشت؟
+بله... خب به توچی؟
_مثل بقیه روزا کسل کننده بود
+اها...
+خب حتما خسته ای برو استراحت کن
_باشه... ساعت شیش قراره بریم بیرون بگردیما
+اوه واقعاا عالیهه(ذوق کردن)
(فلش بک به ساعت 18:00)
+بابا بلند شو نمیخواییی بلندشییی؟ ساعت شیشه ها نمیخوای بریم بیرون
_خوابم میاد میخوام بخوابم
+یاااا
_یه بوس به بابات نمیدی؟
+چ چی؟
_نمیخوای بوسم کنی بچه؟
+خب چیزه... میگفتن که تو از این چیزاخوشت نمیاد...
_تو بچمی فرق میکنه...
+درسته (گونشو بوسید)
_اوخیش دختر کوچولوی باباش
+خب حالا پاشو بریم
_باشه برو اماده شو بریم
+اوکی
رفتم اماده شدم لباس سارافونمو پوشدیدم(اسلاید 2)موهاموحالت دادم یکمی هم میکاپ کردم اومدم از پله ها پایین که جیهوپ رو دم در دیدم
_چه عجب بلاخره آماده شدی صبح شدش
+معذرت میخوام...حالا بریم؟
_خب کجا بریم؟
+نمیدونم
_بریم پاساژگردیی خیلی وقتی پاساژارو نگشتم
+باشه بریم
کلی لباس و وسایل خریدیم میخواستیم از پاساژ خارج بشیم که یه دختره جلومون وایستاد
&مشتاق دیدار اقای جانگ
_(بدون توجه به اون دختره دست لیاروگرفت)
&اوه این دوست دخترته؟ فکرمیکردم از دختراخوشت نمیاد
_از سر راهم برو کنار
&نمیرم تا وقتی که درخواستمو قبول نکنی خودت میدونی اگه بامن ازدواج کنی به نفعته این دختره چه بدردی برات میخوره؟دقیقااز چیه این دختره خوشت اومده هان؟؟
_دهنتو ببند
&ببینم کوچولو تو چیکار کردی که دلشو بردی؟(رو به لیا)
+سکوتی کرد
&جوابمو بده مگه لالی؟ اوپا این دختره چی داره که عاشق اون شدی؟ من حتی از اونم خوشگل ترم
+لیاقتشو نداری چراباید با هرز*ه هایی مثل توبره تورابطه؟
&قهقه ای زد و گفت اوه پس حرف زدنم بلدی فکنم تو هنوز خیلی بچه ای هه احمقانست فکر نمیکردم که اوپام انقدر بدسلیقه باشه! مثل اینکه خانواده ات بهت یاد ندادن بابزرگتر از خودت درست حرف بزنی تو الان به من گفتی هرزه؟
+اره همونیکه شنیدی تو لیاقت اوپام رو نداری اگه داشتی تورو ول نمیکرد بیاد بامن هرزه خانم
&(یدونه سیلی به صورت لیا زد که لیاپخش زمین شد)
_تو الان چه غلطی کردی؟ (یه سیلی محکم به صورت اون دختره زد)
_حالت خوبه؟ (رو به لیا)
+اهوم
_دستت رو بده من
+نمیخواد... خب بیا وسایل بزاریم تو ماشین
تو ماشین نشستیم سکوت بود. که جیهوپ این سکوت رو شکست
_حالت بهتره؟
+البته
_میخوای بریم خونه.؟
+به همین زودی؟ مگه قرار نبود شامو بیرون بخوریم؟
_اره...
+ببخشید که تو دعوا یکم چرت و پرت گفتم
_نه اتفاقاخوب جوابشو دادی خوشم اومد
+دلم میخواست بزنم خفش کنم
_چرا پس این کارو نکردی.؟
+خب... نمیدونم تو چرا زدیش؟
_چون دست رو دختر کوچولوم بلند کرد
+اوو
_خب رسیدیم بپر پایین بریم غذا بخوریم
+باشه..
امیدوارم خوشتون اومده باشه 🙂
((ℊℴ𝒹𝒻𝒶𝓉ℎℯ𝓇)). ₚₐᵣₜₑ₅
_خب مدرسه بهت خوشگذشت؟
+بله... خب به توچی؟
_مثل بقیه روزا کسل کننده بود
+اها...
+خب حتما خسته ای برو استراحت کن
_باشه... ساعت شیش قراره بریم بیرون بگردیما
+اوه واقعاا عالیهه(ذوق کردن)
(فلش بک به ساعت 18:00)
+بابا بلند شو نمیخواییی بلندشییی؟ ساعت شیشه ها نمیخوای بریم بیرون
_خوابم میاد میخوام بخوابم
+یاااا
_یه بوس به بابات نمیدی؟
+چ چی؟
_نمیخوای بوسم کنی بچه؟
+خب چیزه... میگفتن که تو از این چیزاخوشت نمیاد...
_تو بچمی فرق میکنه...
+درسته (گونشو بوسید)
_اوخیش دختر کوچولوی باباش
+خب حالا پاشو بریم
_باشه برو اماده شو بریم
+اوکی
رفتم اماده شدم لباس سارافونمو پوشدیدم(اسلاید 2)موهاموحالت دادم یکمی هم میکاپ کردم اومدم از پله ها پایین که جیهوپ رو دم در دیدم
_چه عجب بلاخره آماده شدی صبح شدش
+معذرت میخوام...حالا بریم؟
_خب کجا بریم؟
+نمیدونم
_بریم پاساژگردیی خیلی وقتی پاساژارو نگشتم
+باشه بریم
کلی لباس و وسایل خریدیم میخواستیم از پاساژ خارج بشیم که یه دختره جلومون وایستاد
&مشتاق دیدار اقای جانگ
_(بدون توجه به اون دختره دست لیاروگرفت)
&اوه این دوست دخترته؟ فکرمیکردم از دختراخوشت نمیاد
_از سر راهم برو کنار
&نمیرم تا وقتی که درخواستمو قبول نکنی خودت میدونی اگه بامن ازدواج کنی به نفعته این دختره چه بدردی برات میخوره؟دقیقااز چیه این دختره خوشت اومده هان؟؟
_دهنتو ببند
&ببینم کوچولو تو چیکار کردی که دلشو بردی؟(رو به لیا)
+سکوتی کرد
&جوابمو بده مگه لالی؟ اوپا این دختره چی داره که عاشق اون شدی؟ من حتی از اونم خوشگل ترم
+لیاقتشو نداری چراباید با هرز*ه هایی مثل توبره تورابطه؟
&قهقه ای زد و گفت اوه پس حرف زدنم بلدی فکنم تو هنوز خیلی بچه ای هه احمقانست فکر نمیکردم که اوپام انقدر بدسلیقه باشه! مثل اینکه خانواده ات بهت یاد ندادن بابزرگتر از خودت درست حرف بزنی تو الان به من گفتی هرزه؟
+اره همونیکه شنیدی تو لیاقت اوپام رو نداری اگه داشتی تورو ول نمیکرد بیاد بامن هرزه خانم
&(یدونه سیلی به صورت لیا زد که لیاپخش زمین شد)
_تو الان چه غلطی کردی؟ (یه سیلی محکم به صورت اون دختره زد)
_حالت خوبه؟ (رو به لیا)
+اهوم
_دستت رو بده من
+نمیخواد... خب بیا وسایل بزاریم تو ماشین
تو ماشین نشستیم سکوت بود. که جیهوپ این سکوت رو شکست
_حالت بهتره؟
+البته
_میخوای بریم خونه.؟
+به همین زودی؟ مگه قرار نبود شامو بیرون بخوریم؟
_اره...
+ببخشید که تو دعوا یکم چرت و پرت گفتم
_نه اتفاقاخوب جوابشو دادی خوشم اومد
+دلم میخواست بزنم خفش کنم
_چرا پس این کارو نکردی.؟
+خب... نمیدونم تو چرا زدیش؟
_چون دست رو دختر کوچولوم بلند کرد
+اوو
_خب رسیدیم بپر پایین بریم غذا بخوریم
+باشه..
امیدوارم خوشتون اومده باشه 🙂
- ۸.۲k
- ۲۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط