فیک
#فیک
((ℊℴ𝒹𝒻𝒶𝓉ℎℯ𝓇)). ₚₐᵣₜₑ₃
_ با دیدن ذوق لیا پوزخندی زد وبهش گفت
بگیر استراحت کن من دارم میرم سرکار چیزی خواستی بهم زنگ بزن
+ باشه....
جیهوپ از خونه بیرون رفتش برای اینکه حوصلم سر نره یکم تو خونه چرخ زدم روی کاناپه نشستم و با گوشیم ور رفتم که خوابم برد ساعت 9ونیم شب بود نمیدونم کی خوابم برد به سمت دستشویی رفتم کارایه لازمو انجام دادم بیرون اومدم
تصمیم گرفتم یه شام خوشمزه درست کنم پس دست به کار شدم.
(ساعت22:00)
درحین اشپزی خونه هم تمیز میکردم البته خونه مرتب بود رفتم میز شام رو بچینم که صدای اشنایی اومد
_به به چه کردی بوی عطر غذات خونه رو پرکرده
+اوه اومدی خسته نباشی
_ممنون
+خب برو دستاتو بشور بشین باهم شام بخوریم
_باشه
نشستیم وغذامونو خوردیم
_فکر نمیکردم اشپزی هم بلد باشی
+میبینی که بلدم
_خیلی خوشمزه شده
+اوه واقعا
_اره
+ممنون
+خب من ضرفارو میشورم
_میخوای کمکت کنم؟
+نه ممنون
ضرفارو شستم و از اشپز خونه بیرون اومدم وجیهوپ روی کاناپه دراز کشیده بود کنارش نشستم
+میشه باهم حرف بزنیم؟
_البته
+خب چی صدات کنم ؟
_هرچی که راحتی البته تا وقتی که خونه ای وقتی پیش پدرم یا بقیه هستی باید منو بابا صدا کنی
+چشم
_خوبه
_اوه یادم رفته بود بهت بگم باید قوانین خونه رو رعایت کنی
+میشنوم؟
_وقتی من خونه نیستم پسر خونه نمیاری تو خونه ریختو پاش نمیکنی بدون اجازه ی من جایی نمیری فهمیدی؟
+اهوم
_خب فعلا همیناست حالاهم دیر وقته برو بخواب فردا باید بری دانشگاه
+چشم پدر شبتون بخیر(تعظیم کردن)
_نیشخندی زد شب توهم بخیر
________________________________________
(ساعت6:00صبح)
از خواب بلند شدم یه دوش 15مینی گرفتم و موهامو خشک کردم روتین پوستیمو انجام دادم واماده شدم برای رفتن به مدرسه
_اماده ای
+اره بریم
_واست خوراکیتو اماده کردم رومیزه
+اوه ممنونم
سوار ماشین شدیم و به سمت دانشگاه راه افتادیم به صورت کیوتش نگاهی کردم و لبخند زدم شنیده بودم که میگفتن اون خیلی سردو ترسناکه ولی بامن اینطوری نبود شاید اون اوایلش باهام سرد بود اما الان بهتر شده بنظر من که اون خیلی مهربونو کیوته
_به چی فکر میکنی؟
+ب به هیچی
_حالت خوبه؟
+اره
_خوبه رسیدیم
+ممنونم
_مواضب خودت باش
+باشه توهم همینطور
_(لبخندی زدسرشو به علامت باشه پایین اورد)
به سمت دانشگاه رفتم که یهو دستای یه نفرو روی شونم حس کردم....
______________________
نمیدونم خوب شده یا بد حس میکنم فیکای عاشقانه رو اصن،خوب نمینویسم💔
حمایت قشنگام؟
شرایط پارت بعد
5لایک
2کامنت
((ℊℴ𝒹𝒻𝒶𝓉ℎℯ𝓇)). ₚₐᵣₜₑ₃
_ با دیدن ذوق لیا پوزخندی زد وبهش گفت
بگیر استراحت کن من دارم میرم سرکار چیزی خواستی بهم زنگ بزن
+ باشه....
جیهوپ از خونه بیرون رفتش برای اینکه حوصلم سر نره یکم تو خونه چرخ زدم روی کاناپه نشستم و با گوشیم ور رفتم که خوابم برد ساعت 9ونیم شب بود نمیدونم کی خوابم برد به سمت دستشویی رفتم کارایه لازمو انجام دادم بیرون اومدم
تصمیم گرفتم یه شام خوشمزه درست کنم پس دست به کار شدم.
(ساعت22:00)
درحین اشپزی خونه هم تمیز میکردم البته خونه مرتب بود رفتم میز شام رو بچینم که صدای اشنایی اومد
_به به چه کردی بوی عطر غذات خونه رو پرکرده
+اوه اومدی خسته نباشی
_ممنون
+خب برو دستاتو بشور بشین باهم شام بخوریم
_باشه
نشستیم وغذامونو خوردیم
_فکر نمیکردم اشپزی هم بلد باشی
+میبینی که بلدم
_خیلی خوشمزه شده
+اوه واقعا
_اره
+ممنون
+خب من ضرفارو میشورم
_میخوای کمکت کنم؟
+نه ممنون
ضرفارو شستم و از اشپز خونه بیرون اومدم وجیهوپ روی کاناپه دراز کشیده بود کنارش نشستم
+میشه باهم حرف بزنیم؟
_البته
+خب چی صدات کنم ؟
_هرچی که راحتی البته تا وقتی که خونه ای وقتی پیش پدرم یا بقیه هستی باید منو بابا صدا کنی
+چشم
_خوبه
_اوه یادم رفته بود بهت بگم باید قوانین خونه رو رعایت کنی
+میشنوم؟
_وقتی من خونه نیستم پسر خونه نمیاری تو خونه ریختو پاش نمیکنی بدون اجازه ی من جایی نمیری فهمیدی؟
+اهوم
_خب فعلا همیناست حالاهم دیر وقته برو بخواب فردا باید بری دانشگاه
+چشم پدر شبتون بخیر(تعظیم کردن)
_نیشخندی زد شب توهم بخیر
________________________________________
(ساعت6:00صبح)
از خواب بلند شدم یه دوش 15مینی گرفتم و موهامو خشک کردم روتین پوستیمو انجام دادم واماده شدم برای رفتن به مدرسه
_اماده ای
+اره بریم
_واست خوراکیتو اماده کردم رومیزه
+اوه ممنونم
سوار ماشین شدیم و به سمت دانشگاه راه افتادیم به صورت کیوتش نگاهی کردم و لبخند زدم شنیده بودم که میگفتن اون خیلی سردو ترسناکه ولی بامن اینطوری نبود شاید اون اوایلش باهام سرد بود اما الان بهتر شده بنظر من که اون خیلی مهربونو کیوته
_به چی فکر میکنی؟
+ب به هیچی
_حالت خوبه؟
+اره
_خوبه رسیدیم
+ممنونم
_مواضب خودت باش
+باشه توهم همینطور
_(لبخندی زدسرشو به علامت باشه پایین اورد)
به سمت دانشگاه رفتم که یهو دستای یه نفرو روی شونم حس کردم....
______________________
نمیدونم خوب شده یا بد حس میکنم فیکای عاشقانه رو اصن،خوب نمینویسم💔
حمایت قشنگام؟
شرایط پارت بعد
5لایک
2کامنت
۱.۲k
۱۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.