فیک سالگرد ازدواجمون
pãrt :4
(ویو هان)
سر پرونده ها بودم که یهو صدای در اومد
هان . بفرمایید
منشی . سلام آقا یه خانم اومدن میخام شما رو ببینمن
هان . بگو بیاد تو
منشی . چشم
(ویو راوی)
میسو وارد اتاق شد و سلام کرد
هان . (سرشو آورد بالا) تو اینجا چیکار میکنی ؟
میسو . از زنت یاد گرفتی سلام نمیدی ؟ وقتی مجرد بودی بلد بودی سلام کنی
هان . اسم زن منو نیار و بار آخرت باشه عذیتش میکنی فهمیدی یا نه؟
میسو . اوو الان غیرتی شدی؟ هر کاری دلم بخواد میکنم
هان . یبار دیگه ببینم نزدکشی دیگه بهت اختار نمیدم
میسو . وای چه خشن
هان . نمیتونی رابطه ی منو بیبیمو خراب کنی حالا هم گمشو بیرون
میسو . اگه بخوام میتونم ولی لذتش به اینه که خودت بهش خیانت کنی به زودی
هان . به همین خیال باش
(ویو هان)
میسو از اتاقم بیرون رفت و من نشستم به فکر کردن وای نکنه دوباره ا.ت رو عذیت کنه اصن چرا این باید بیاد تو زندگیم باید به ا.ت بگم نه اما اگه نگران سه چی نمیدونم چیکار کنم خب بهش میگم نیاز دارم که باهاش حرف بزنم
(وقتی که هان رسید ویو ا.ت)
داشتم به چیزای مختلف فک میکردم که صدای در زدن اومد آخجوون هانه و درو باز کردم
هان . سلام عشقم
ا.ت . سلام خسته نباشی
هان . تنک بیبی
(ویو راوی)
هان میاد تو میشینم شام میخورن فیلم میبینن که هان میگه
هان . ا.ت
ا.ت . بله
هان . میخام در باره یه چیزی باهات صحبت کنم
ا.ت . بگو عزیزم
هان . امروز میسو اومد دفترم و منو ترسوند
ا.ت . آها میسو اون دختره خب چی گفت که ترسیدی؟
هان . فک کنم میخاد ترو عذیت کنه و داره سعی میکنه مارو از هم جدا کنه
ا.ت . خب اصن نمیتونه منو عذیت کنه بعدشم چطور میتونه من و تورو از هم جدا کنه؟
(ویو هان)
با حرفایی که ا.ت زد دل گرمی گرفتم خوب راس میگه بخواد هم نمیتونه مارو جدا کنه
ادامه دارد . . .
شرط نمیزارم خودتون حمایت کنید
(ویو هان)
سر پرونده ها بودم که یهو صدای در اومد
هان . بفرمایید
منشی . سلام آقا یه خانم اومدن میخام شما رو ببینمن
هان . بگو بیاد تو
منشی . چشم
(ویو راوی)
میسو وارد اتاق شد و سلام کرد
هان . (سرشو آورد بالا) تو اینجا چیکار میکنی ؟
میسو . از زنت یاد گرفتی سلام نمیدی ؟ وقتی مجرد بودی بلد بودی سلام کنی
هان . اسم زن منو نیار و بار آخرت باشه عذیتش میکنی فهمیدی یا نه؟
میسو . اوو الان غیرتی شدی؟ هر کاری دلم بخواد میکنم
هان . یبار دیگه ببینم نزدکشی دیگه بهت اختار نمیدم
میسو . وای چه خشن
هان . نمیتونی رابطه ی منو بیبیمو خراب کنی حالا هم گمشو بیرون
میسو . اگه بخوام میتونم ولی لذتش به اینه که خودت بهش خیانت کنی به زودی
هان . به همین خیال باش
(ویو هان)
میسو از اتاقم بیرون رفت و من نشستم به فکر کردن وای نکنه دوباره ا.ت رو عذیت کنه اصن چرا این باید بیاد تو زندگیم باید به ا.ت بگم نه اما اگه نگران سه چی نمیدونم چیکار کنم خب بهش میگم نیاز دارم که باهاش حرف بزنم
(وقتی که هان رسید ویو ا.ت)
داشتم به چیزای مختلف فک میکردم که صدای در زدن اومد آخجوون هانه و درو باز کردم
هان . سلام عشقم
ا.ت . سلام خسته نباشی
هان . تنک بیبی
(ویو راوی)
هان میاد تو میشینم شام میخورن فیلم میبینن که هان میگه
هان . ا.ت
ا.ت . بله
هان . میخام در باره یه چیزی باهات صحبت کنم
ا.ت . بگو عزیزم
هان . امروز میسو اومد دفترم و منو ترسوند
ا.ت . آها میسو اون دختره خب چی گفت که ترسیدی؟
هان . فک کنم میخاد ترو عذیت کنه و داره سعی میکنه مارو از هم جدا کنه
ا.ت . خب اصن نمیتونه منو عذیت کنه بعدشم چطور میتونه من و تورو از هم جدا کنه؟
(ویو هان)
با حرفایی که ا.ت زد دل گرمی گرفتم خوب راس میگه بخواد هم نمیتونه مارو جدا کنه
ادامه دارد . . .
شرط نمیزارم خودتون حمایت کنید
۴.۴k
۱۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.