فیک سالگرد ازدواجمون
pãrt : 2
ا.ت . حالا آشتی ؟
هان . ارع کادوتو باز کن
(ویو راوی)
ا.ت کادوشو باز کرد توش یه گردن بند بود داد به هان و هان براش بست و بعد گردن ا.ت رو بوسید
هان . بیبی نمیخای بهم جایزه بدی؟
ا.ت . جایزه که گرفتی
هان . نه دیگه امروز سالگرد ازدواجمونه باید جایزه بیشتری بدی
ا.ت . عشقم باید بریم بخوابیم
هان . من جایزه میخام اگه ندی خودم میگیرم
ا.ت . چطوری مثلا؟
(ویو راوی)
بعد از این حرف ا.ت هان از جاش پا شد و ا.تو براید استایل بغل کرد
هان . خودت خواستیا
ا.ت . منو بزار زمین (خنده)
هان . جایزمو میگیرم بعد میزارم
ا.ت . چی بهت بگم
هان . هیچی
ا.ت . طولش نمیدی ها کم
هان . جایزه خودمه تا هر وقت بخوام طولش میدم
ا.ت . حوصله ندارم
هان . تو لازم نیست کاری انجام بدی
(ویو راوی)
هان ا.تو گذاشت رو تخت و ل*باشو گذاشت رو ل*بای ا.ت و طولانی بوسیدش
ا.ت . آی آروووم
هان . (بی تفاوت به کارش ادامه میده)
ا.ت . هووووی با توعم
(و هان میکشه بیرون)
ا.ت . (دستشو میزاره رو لباش از سر درد ) بعد میگه : وحشی ل*بام درد گرفت 😡
هان . این تازه سانس اول بود من من ۵ تا سانس میخام
ا.ت . هیچی دیگه بگو میخای ل*بامو بکنی
هان . مال خودمن
ا.ت . نه مال منن
(ویو ا.ت)
تا این حرفو زدم دوباره محکم تر از قبل منو بوسید و بعد از ۵ مین کشید بیرون
هان . ثابت شد ؟
ا.ت . وحشی
هان . میخنده و میگه آماده ی سانس بعد هستی؟
ا.ت . یاااا تروخدا بسته
هان . حالا امشبو بهت رحم میکنم
ا.ت . (یه نفس عمیق میکشه)
هان . حالا بیا بغلم بخواب
و ا.ت میره میپره بغلش
(صبح میشه ویو ا.ت)
داشتم یه خواب خیلی خوب میدیدم که هان بیدارم کرد
هان . بیبی من دارم میرم کاری نداری؟
ا.ت . نه برو مراقب خودت باش عشقم بای
هان . تو هم همینطور بای
(بازم ویو ا.ت)
وقتی هان رفت از جام پا شدم رفتم کارای روزمرگی مثل مسواک و ... انجام دادم و صبحونه خوردم بعد دوستم زنگ بهم زنگ زد و دعوتم کرد منم آماده شدم و رفتم بعد ساعت ۱۱ بود که رفتم خونه واسه هان ناهار درست کردم گذاشتم و سوار تاکسی شدم و رفتم دم شرکت وارد شرکت شدم و داشتم میرفتم سمت اتاق هان که اون زنیکه بیشعور منشیش صدام کرد اه اصلا ازش خوشم نمیاد
ا.ت . حالا آشتی ؟
هان . ارع کادوتو باز کن
(ویو راوی)
ا.ت کادوشو باز کرد توش یه گردن بند بود داد به هان و هان براش بست و بعد گردن ا.ت رو بوسید
هان . بیبی نمیخای بهم جایزه بدی؟
ا.ت . جایزه که گرفتی
هان . نه دیگه امروز سالگرد ازدواجمونه باید جایزه بیشتری بدی
ا.ت . عشقم باید بریم بخوابیم
هان . من جایزه میخام اگه ندی خودم میگیرم
ا.ت . چطوری مثلا؟
(ویو راوی)
بعد از این حرف ا.ت هان از جاش پا شد و ا.تو براید استایل بغل کرد
هان . خودت خواستیا
ا.ت . منو بزار زمین (خنده)
هان . جایزمو میگیرم بعد میزارم
ا.ت . چی بهت بگم
هان . هیچی
ا.ت . طولش نمیدی ها کم
هان . جایزه خودمه تا هر وقت بخوام طولش میدم
ا.ت . حوصله ندارم
هان . تو لازم نیست کاری انجام بدی
(ویو راوی)
هان ا.تو گذاشت رو تخت و ل*باشو گذاشت رو ل*بای ا.ت و طولانی بوسیدش
ا.ت . آی آروووم
هان . (بی تفاوت به کارش ادامه میده)
ا.ت . هووووی با توعم
(و هان میکشه بیرون)
ا.ت . (دستشو میزاره رو لباش از سر درد ) بعد میگه : وحشی ل*بام درد گرفت 😡
هان . این تازه سانس اول بود من من ۵ تا سانس میخام
ا.ت . هیچی دیگه بگو میخای ل*بامو بکنی
هان . مال خودمن
ا.ت . نه مال منن
(ویو ا.ت)
تا این حرفو زدم دوباره محکم تر از قبل منو بوسید و بعد از ۵ مین کشید بیرون
هان . ثابت شد ؟
ا.ت . وحشی
هان . میخنده و میگه آماده ی سانس بعد هستی؟
ا.ت . یاااا تروخدا بسته
هان . حالا امشبو بهت رحم میکنم
ا.ت . (یه نفس عمیق میکشه)
هان . حالا بیا بغلم بخواب
و ا.ت میره میپره بغلش
(صبح میشه ویو ا.ت)
داشتم یه خواب خیلی خوب میدیدم که هان بیدارم کرد
هان . بیبی من دارم میرم کاری نداری؟
ا.ت . نه برو مراقب خودت باش عشقم بای
هان . تو هم همینطور بای
(بازم ویو ا.ت)
وقتی هان رفت از جام پا شدم رفتم کارای روزمرگی مثل مسواک و ... انجام دادم و صبحونه خوردم بعد دوستم زنگ بهم زنگ زد و دعوتم کرد منم آماده شدم و رفتم بعد ساعت ۱۱ بود که رفتم خونه واسه هان ناهار درست کردم گذاشتم و سوار تاکسی شدم و رفتم دم شرکت وارد شرکت شدم و داشتم میرفتم سمت اتاق هان که اون زنیکه بیشعور منشیش صدام کرد اه اصلا ازش خوشم نمیاد
۳.۲k
۱۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.