فیک سالگرد ازدواجمون
pãrt : 3
(ویو منشی)
از اول میدونستم زنشه ولی چون ازش خوشم نمیاد بهش گیر دادم اما وقتی گفت زنشه دیگه ترسیدم بهش گیر بدم آخه هان رو زنش خیلی حساسه اگه از دستم نارحت میشد هان بیچارم میکرد سریع اخراجم میکرد
(ویو ا.ت)
ایش دختره به درد نخور رفتم در اتاق هان رو زدم
هان . بفرمایید
ا.ت . (درو باز کردم و رفتم داخل)
هان . سلام عشقم
ا.ت . سلام برات ناهار آوردم
هان . مرسی بیبی بیا اینجا
ا.ت . (میره جلو و غذا رو میزاره رو میز)
(ویو راوی)
هان دستاشو دور کمر ا.ت حلقه میکنه و میخاد که ببیوستش که منشی وارد اتاق میشه و ا.ت سریع از دستای هان بیرون میاد
هان . بلد نیستی در بزنی؟
منشی . او من واقعا معذرت میخوام میخواستم این پرونده هارو بهتون بدم
هان . خب بزارشون رو میزم و برو
منشی . چشم (میزاره و میره)
هان . چرا از دستم اومدی بیرون؟
ا.ت . چون یه بیشعور بدون اینکه در بزنه اومد تو
هان . خو بیاد
ا.ت . خو من خوشم نمیاد جلو اون دختره کیس کنیم الانم دیگه باید برم مواظب خودت باش بای
هان . باش عشقم بای
ادامه داد . . .
بازم براتون شرط نمیزارم (اخه بچه بهتر از من دیدی؟ 😊) حمایتت با خودتون
(ویو منشی)
از اول میدونستم زنشه ولی چون ازش خوشم نمیاد بهش گیر دادم اما وقتی گفت زنشه دیگه ترسیدم بهش گیر بدم آخه هان رو زنش خیلی حساسه اگه از دستم نارحت میشد هان بیچارم میکرد سریع اخراجم میکرد
(ویو ا.ت)
ایش دختره به درد نخور رفتم در اتاق هان رو زدم
هان . بفرمایید
ا.ت . (درو باز کردم و رفتم داخل)
هان . سلام عشقم
ا.ت . سلام برات ناهار آوردم
هان . مرسی بیبی بیا اینجا
ا.ت . (میره جلو و غذا رو میزاره رو میز)
(ویو راوی)
هان دستاشو دور کمر ا.ت حلقه میکنه و میخاد که ببیوستش که منشی وارد اتاق میشه و ا.ت سریع از دستای هان بیرون میاد
هان . بلد نیستی در بزنی؟
منشی . او من واقعا معذرت میخوام میخواستم این پرونده هارو بهتون بدم
هان . خب بزارشون رو میزم و برو
منشی . چشم (میزاره و میره)
هان . چرا از دستم اومدی بیرون؟
ا.ت . چون یه بیشعور بدون اینکه در بزنه اومد تو
هان . خو بیاد
ا.ت . خو من خوشم نمیاد جلو اون دختره کیس کنیم الانم دیگه باید برم مواظب خودت باش بای
هان . باش عشقم بای
ادامه داد . . .
بازم براتون شرط نمیزارم (اخه بچه بهتر از من دیدی؟ 😊) حمایتت با خودتون
۴.۰k
۱۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.