Gray love
Gray love
Part 16
صبح
من:از خواب بیدار شدم سرم چرخوندم و با صورت یونگی مواجه شدم
خواب بود خیلی اروم خوابیده بود محوش شده بودم اون پوست سفیدش با موهای لخت خاکستری
میخواستم با دستم موهاش نوازش کنم که یهو با یه حرکت سریع چرخید و دستام با دستاش قفل کرد
ت. ت. تو بیدار بودی
یونگی:معلومه بیدار بودم خانوم کوچولو میخواستی چیکار کنی هوم؟؟
من:ه ..هیچی
لطفا بزار برم
از دید یونهی:
سرش اورد نزدیک گوشم و اروم گفت حواسم بهت هست و از روم بلند شد و رفت
قلبم تن تن میتپد بطوری که میتونستم راحت صداشو بشنوم نفس عمیقی کشیدم تصمیم گرفتم لباسم عوض کنم و برم بیرون یکم هوا بخورم
لباسام پوشیدم و از کلبه اومدم بیرون
همه نسبتا سرد بود اما لذت بخش بود
کلبه ما نزدیک رودخانه بود رفتم کنار رودخانه پاهامو فرو کردم تو اب و نشستم خیلی حس خوبی بود باد میخورد لای موهام و و موهامو پریشون میکرد
چشمام بستم و اجازه دادم هوای خنک اونجا وارد ریه هام بشن
بعد چند لحظه حظور یه نفر کنارم حس کردم
فهمیدم یونگی
چیزی نگفتم و همونطور ساکت موندم
از دید یونگی
دیدم یونهی کنار رودخونه نشسته رفتم کنارش نشستم محو زیبایی موهاش شده بودم موهای لختی و بلندی که باد بهشون میخورد و پریشون میشد
اون چیزی نگفت پس منم سکوت کردم و حرفی نزدم.
من:یونگی چیزی نمیگفت تصمیم گرفتم سکوت بشکنم ... اینجا خیلی قشنگه
یونگی:هوم
من:نظرت چیه تو جنگل یه گشتی بزنیم
یونگی:باشه
از جامون بلند شدیم
و شروع به قدم زدن کردیم
جنگل خیلی بزرگ و سرسبز بود همینطور داشتیم قدم میزدیم که سرمو چرخوندم و دیدم یونگی نیست
نگران شدم... یونگی..
؟؟! یونگی اینجایی؟؟
یهو یکی از پشت بغلم کرد
سرمو برگردوندم و دیدم یونگی
یکی زدم به شونش.. یاا. میدونی چقد نگران شدم
یونگی:جدا؟!
من:هوم.. لطفا از این شوخیا باهام نکن ..
لبخندی زد و تو چشمام زل زد
یونگی:میدونستی موهات خیلی قشنگ؟
من:یکم خجالت کشیدم و سرم انداختم پایین
یونگی:او اینجارو یه خانوم کوچولو که خجالت کشیده و خندید
اخه تو چقد میتونی بانمک باشی یونهی
من:یاا خیلی خب من با این حرفا گول نمیخورم
یونگی:جدا؟! پس به راهکارهای جدید رو بیارم
من:هوم باید یکم بیشتر رو مخ زدنت کار کنی( با خنده)
اسلاید 2 و 3 :استایل یونگی و یونهی
Part 16
صبح
من:از خواب بیدار شدم سرم چرخوندم و با صورت یونگی مواجه شدم
خواب بود خیلی اروم خوابیده بود محوش شده بودم اون پوست سفیدش با موهای لخت خاکستری
میخواستم با دستم موهاش نوازش کنم که یهو با یه حرکت سریع چرخید و دستام با دستاش قفل کرد
ت. ت. تو بیدار بودی
یونگی:معلومه بیدار بودم خانوم کوچولو میخواستی چیکار کنی هوم؟؟
من:ه ..هیچی
لطفا بزار برم
از دید یونهی:
سرش اورد نزدیک گوشم و اروم گفت حواسم بهت هست و از روم بلند شد و رفت
قلبم تن تن میتپد بطوری که میتونستم راحت صداشو بشنوم نفس عمیقی کشیدم تصمیم گرفتم لباسم عوض کنم و برم بیرون یکم هوا بخورم
لباسام پوشیدم و از کلبه اومدم بیرون
همه نسبتا سرد بود اما لذت بخش بود
کلبه ما نزدیک رودخانه بود رفتم کنار رودخانه پاهامو فرو کردم تو اب و نشستم خیلی حس خوبی بود باد میخورد لای موهام و و موهامو پریشون میکرد
چشمام بستم و اجازه دادم هوای خنک اونجا وارد ریه هام بشن
بعد چند لحظه حظور یه نفر کنارم حس کردم
فهمیدم یونگی
چیزی نگفتم و همونطور ساکت موندم
از دید یونگی
دیدم یونهی کنار رودخونه نشسته رفتم کنارش نشستم محو زیبایی موهاش شده بودم موهای لختی و بلندی که باد بهشون میخورد و پریشون میشد
اون چیزی نگفت پس منم سکوت کردم و حرفی نزدم.
من:یونگی چیزی نمیگفت تصمیم گرفتم سکوت بشکنم ... اینجا خیلی قشنگه
یونگی:هوم
من:نظرت چیه تو جنگل یه گشتی بزنیم
یونگی:باشه
از جامون بلند شدیم
و شروع به قدم زدن کردیم
جنگل خیلی بزرگ و سرسبز بود همینطور داشتیم قدم میزدیم که سرمو چرخوندم و دیدم یونگی نیست
نگران شدم... یونگی..
؟؟! یونگی اینجایی؟؟
یهو یکی از پشت بغلم کرد
سرمو برگردوندم و دیدم یونگی
یکی زدم به شونش.. یاا. میدونی چقد نگران شدم
یونگی:جدا؟!
من:هوم.. لطفا از این شوخیا باهام نکن ..
لبخندی زد و تو چشمام زل زد
یونگی:میدونستی موهات خیلی قشنگ؟
من:یکم خجالت کشیدم و سرم انداختم پایین
یونگی:او اینجارو یه خانوم کوچولو که خجالت کشیده و خندید
اخه تو چقد میتونی بانمک باشی یونهی
من:یاا خیلی خب من با این حرفا گول نمیخورم
یونگی:جدا؟! پس به راهکارهای جدید رو بیارم
من:هوم باید یکم بیشتر رو مخ زدنت کار کنی( با خنده)
اسلاید 2 و 3 :استایل یونگی و یونهی
۳۰.۰k
۲۱ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.