اعتماد
نام فیک : #اعتماد
ا/ت: مهم نی بریم داخل رفتیم داخل و با بابام و داداشم سلام دادم و بغلشون کردم چقدر ادم میتونه بد بخت باشه ک نتونه خانوادشو ببینع
ت همین فکرا بودم ک داداشم ب شوخی زد ب بازوم اخخخ بلندی گفتم و اشک ریختم
مامانم طرف اومد بابام تعحب کرد
و داداشم بد تر از بابا ت شوک چرا واسه ی ضربه اروم گریم گرفت مامانم لباسمو خاست بده بالا نزاشتم ک اخرش کبودی کتکای ته رو دیدن
همه از تعجب شاخ در اوردن
داداشم گفت
داداش: این جای ضربع من نیست
چ خبر اینجا بابا گفت بابا: نکنه ته کتکت میزنه
دهنم وا مونده بود چی بگم مامانم لباسمو بیشتر داد بالا ک زخمای بیشتر رو دید ازم خاست ساکت بمونم بابام گفت
بابا:اسم ته رو دیگ خط بکش الانم
اومد دیگ بر نمگردی فهمیدی
داداشم عصبی غرید
داداش: من اونو زنده نمیزارم حالا ببین
داشتم گریه میکردم
میترسیدم از اینک ک من برگردم خونه و ته منو بزنه ازشون خواستم ساکت باشن
اما گوش ندادن مامانم گفت
مامان : نه خود قانون میدونه چی کار کنه
فردا میریم پزشکی قانونی
بابام حرف مادرمو تاکید کرد
توی این بین صدا زنگ ایفون اومد کل جونم استرس کل تنم مرگگگ بود
از جام بلند شدم ک
داداشم گفت
داداش: از خونه نمایی بیرون
من گفتم
ا/ت:اما....
داداش:هیششششش همین ک گفتم
بابام و مامانم و داداشم
رفتن بیرون
و من فقط دل شوره داشتم و گریع میکردم
بعد چند مین صدای بلندی اومد
ته:اخرششششش ککککک بر میگرررردیییییی
من میدددددووووونمممممم و تتتتتتتت
دیگ صدا نبود تصویر نبود
وقتی چشمام و باز کردم بیمارستان
بودم مامانم با گریه اومد طرفم
و گفت خوبی عزیزم
سرم و چرخوندم ک
داداشم گفت
همه چیز رو تموم میکنم
نگران نباش
__فقط منتظر اون لحظه ام که ی روز بیای و بگی هیشکی مثل تو دوسم نداشت :):)
#پارات _2
ا/ت: مهم نی بریم داخل رفتیم داخل و با بابام و داداشم سلام دادم و بغلشون کردم چقدر ادم میتونه بد بخت باشه ک نتونه خانوادشو ببینع
ت همین فکرا بودم ک داداشم ب شوخی زد ب بازوم اخخخ بلندی گفتم و اشک ریختم
مامانم طرف اومد بابام تعحب کرد
و داداشم بد تر از بابا ت شوک چرا واسه ی ضربه اروم گریم گرفت مامانم لباسمو خاست بده بالا نزاشتم ک اخرش کبودی کتکای ته رو دیدن
همه از تعجب شاخ در اوردن
داداشم گفت
داداش: این جای ضربع من نیست
چ خبر اینجا بابا گفت بابا: نکنه ته کتکت میزنه
دهنم وا مونده بود چی بگم مامانم لباسمو بیشتر داد بالا ک زخمای بیشتر رو دید ازم خاست ساکت بمونم بابام گفت
بابا:اسم ته رو دیگ خط بکش الانم
اومد دیگ بر نمگردی فهمیدی
داداشم عصبی غرید
داداش: من اونو زنده نمیزارم حالا ببین
داشتم گریه میکردم
میترسیدم از اینک ک من برگردم خونه و ته منو بزنه ازشون خواستم ساکت باشن
اما گوش ندادن مامانم گفت
مامان : نه خود قانون میدونه چی کار کنه
فردا میریم پزشکی قانونی
بابام حرف مادرمو تاکید کرد
توی این بین صدا زنگ ایفون اومد کل جونم استرس کل تنم مرگگگ بود
از جام بلند شدم ک
داداشم گفت
داداش: از خونه نمایی بیرون
من گفتم
ا/ت:اما....
داداش:هیششششش همین ک گفتم
بابام و مامانم و داداشم
رفتن بیرون
و من فقط دل شوره داشتم و گریع میکردم
بعد چند مین صدای بلندی اومد
ته:اخرششششش ککککک بر میگرررردیییییی
من میدددددووووونمممممم و تتتتتتتت
دیگ صدا نبود تصویر نبود
وقتی چشمام و باز کردم بیمارستان
بودم مامانم با گریه اومد طرفم
و گفت خوبی عزیزم
سرم و چرخوندم ک
داداشم گفت
همه چیز رو تموم میکنم
نگران نباش
__فقط منتظر اون لحظه ام که ی روز بیای و بگی هیشکی مثل تو دوسم نداشت :):)
#پارات _2
۳.۹k
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.