به اجبار
به اجبار:
p:۱۰
¶هنوز حرف زدنو یاد نگرفتی..
سونگمین نگاهی خنثی به جیونگ میندازه وخیلی آروم میگه:
÷گوهخوریش به تو نیومده ..
جیونگ نگاهی عصبی به پسر رو به روش میندازه..
¶چطور جرعت میکن...
حرفش با حرف لینو نصفه موند:
=لطف کن خفه شو وبرگرد سرمیزت... (نگاهی عصبی)
¶ولی اوپا..
=من اوپای تو نیستم هزاران بار تاکید کردم! یکدفعه دیگه تکرارش کنی تیر توی مغزت خالی میکنم گرفتی چیشد؟؟ حالا گورتو گم کن..
جیونگ از اون ۳نفر دور شد خیلی عصبی بود..
=آه.. موندم این هرزه رو چجوری اینجا. راه دادن..
سونگمین نگاهی به لینو کرد :
÷میشه بپرسم جیونگ چه نسبتی باهات داره؟
لینولبخندی زد:
=متاسفانه خواهر ناتنی منه.. البته یه حرومزاده اس...
سونگمین یه تا ابرو داد بالا:
÷حرومزاده؟
=اره.. البته از نظر من..
سونگمین خندید :
÷رابطه تو باهاش چجوریه؟
=فکر کنم همین الان یک نمونه شو دیدی... باهاش کنار نمیام.. وخوشم نمیاد طرفداریشو کنم.. البته که پدرم..همیشه سر اون منو دعوا میکنه ولی خب مهم نیست.....
×اصن زندگیت عالیه..
=خیلی(خنده)
سونگمین آهی کشید به اطرافش نگاه میکرد..زیاد اهل خوردن نوشیدنی نبود.. واصلا نمی خورد خوشش نمی اومد..
=میگم.. سونگی..
÷بله؟
=جیونگ رو از کجا میشناسی؟؟
÷دوس دخترم بود.. بهم خیانت کرد..
لینو وچان نگاهی به سونگمین انداختن معلوم بود چقدر حالش بده بخاطر اتفاقی که افتاده ...
=بزار یه چیزی رو بگم.. جیونگ تاحالا با ۱۶۰ نفر بوده... خودم با چشای خودم دیدم.. میدونم خیلی سخته البته که تجربه نکردم.. ولی خب.. بهت حق میدم.. ولی تو (نگاهی به چان میندازه) الان یه مردی رو کنارت داری که جونشم برات میده این خیلی خوبه که همچین مر دی رو داشته باشی تو زندگیت.. پس نزار بقیه کاری کنن. رابطتتون بهم بخوره....
÷من ...من .. چانو دوست دارم.. و نمیزارم به همین راحتیا از دستش بدم..
لینو خنده بلندی میکنه :
=وای چان این پسر خیلی دوست داره!!مراقبش باش..
×باشه (خنده)
p:۱۰
¶هنوز حرف زدنو یاد نگرفتی..
سونگمین نگاهی خنثی به جیونگ میندازه وخیلی آروم میگه:
÷گوهخوریش به تو نیومده ..
جیونگ نگاهی عصبی به پسر رو به روش میندازه..
¶چطور جرعت میکن...
حرفش با حرف لینو نصفه موند:
=لطف کن خفه شو وبرگرد سرمیزت... (نگاهی عصبی)
¶ولی اوپا..
=من اوپای تو نیستم هزاران بار تاکید کردم! یکدفعه دیگه تکرارش کنی تیر توی مغزت خالی میکنم گرفتی چیشد؟؟ حالا گورتو گم کن..
جیونگ از اون ۳نفر دور شد خیلی عصبی بود..
=آه.. موندم این هرزه رو چجوری اینجا. راه دادن..
سونگمین نگاهی به لینو کرد :
÷میشه بپرسم جیونگ چه نسبتی باهات داره؟
لینولبخندی زد:
=متاسفانه خواهر ناتنی منه.. البته یه حرومزاده اس...
سونگمین یه تا ابرو داد بالا:
÷حرومزاده؟
=اره.. البته از نظر من..
سونگمین خندید :
÷رابطه تو باهاش چجوریه؟
=فکر کنم همین الان یک نمونه شو دیدی... باهاش کنار نمیام.. وخوشم نمیاد طرفداریشو کنم.. البته که پدرم..همیشه سر اون منو دعوا میکنه ولی خب مهم نیست.....
×اصن زندگیت عالیه..
=خیلی(خنده)
سونگمین آهی کشید به اطرافش نگاه میکرد..زیاد اهل خوردن نوشیدنی نبود.. واصلا نمی خورد خوشش نمی اومد..
=میگم.. سونگی..
÷بله؟
=جیونگ رو از کجا میشناسی؟؟
÷دوس دخترم بود.. بهم خیانت کرد..
لینو وچان نگاهی به سونگمین انداختن معلوم بود چقدر حالش بده بخاطر اتفاقی که افتاده ...
=بزار یه چیزی رو بگم.. جیونگ تاحالا با ۱۶۰ نفر بوده... خودم با چشای خودم دیدم.. میدونم خیلی سخته البته که تجربه نکردم.. ولی خب.. بهت حق میدم.. ولی تو (نگاهی به چان میندازه) الان یه مردی رو کنارت داری که جونشم برات میده این خیلی خوبه که همچین مر دی رو داشته باشی تو زندگیت.. پس نزار بقیه کاری کنن. رابطتتون بهم بخوره....
÷من ...من .. چانو دوست دارم.. و نمیزارم به همین راحتیا از دستش بدم..
لینو خنده بلندی میکنه :
=وای چان این پسر خیلی دوست داره!!مراقبش باش..
×باشه (خنده)
- ۳.۲k
- ۰۹ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط