شب دردناک

(شب دردناک )
پارت ۶۲

شوهوا: ات ات ات اومدن
ات که لم داده بود رو تخت روش نشست و کلافه ادای خواهرش را در آورد و گفت ... ات: ات ات ات اومدن
شوهوآ: ات من جدیم پاشو بریم
هر دو بلند شدن سمته در رفتن شوهوآ روبه ات کرد....... شوهوآ: آبجی تو با این لباس میای
ات به لباسش نگاه کرد د سرش را خاروند ..... ات : خب چشه مگه خیلی هم خوبه بریم
هر دو سمته سالن رفتن با اینکه جونکوک آنقدر اذیت اش میکرد اصلا نمی‌ترسید که قراره باهاش بیاد همراه با مادرشان از عمارت خارج شدن و سمته ون سفید رفتن خانم جئون و هیونگ نین را دیدن و سوار شدن خبری از جونکوک نبود ماشین روشن شد و راهی شدن
خانم پارک و جئون مشغول حرف زدن بودن شوهوآ مثل هر وقت اش با ناز با هیونگ نین حرف می‌زد ناگهان موهایش رو صورت اش ریخته شدن هیونگ نین با دستش همه مو های شوهوآ را کنار زد .... ات هم خیره به صفحه گوشی اش بود با خودش میگفت چرا ناامید شده مگه جونکوک براش خیلی مهم هستش با هزاران خود درگیری رسیدن به مغازه لباس فروشی از ماشین پیاده شدن و سمته مغازه رفتن خانمی جلو در ایستاده بود و همه را همراهی کردن سمته داخل رو مبل ها نشستن
خانم/ج: دخترم شوهوآ برو لباست رو انتخاب کن
شوهوآ: هر چی شما بگید همون رو انتخاب می‌کنم
خانم/ج: نه عروسی من که نیست ناسلامتی عروسه شماست
شوهوآ خنده ای کرد و به ات اشاره ای کرد هر دو سمته لباس ها رفت برایه آن ها قهوه آوردن ات و شوهوآ مشغول لباس ها بودن بلخره چند تا لباس انتخاب کردن و شوهوآ برایه پروف رفت ات هم همانجا در میان لباس ها میگشت
دیدگاه ها (۳۲)

( شب دردناک )پارت ۶۳هیونگ نین منتظر جونکوک بود تا لباس های ه...

( شب دردناک )پارت ۶۱سر میز صبحونه نشست و با خستگی نان توست ر...

( شب دردناک )پارت ۵۹خانم/پ: دخترم ات برو به غذا هواست باشه ر...

دوست پسر دمدمی مزاج

دوست پسر دمدمی مزاج

و اینکه جونکوک بغلت کرد و و خوابیدین(منتظر چی بودین ها🤨) دوب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط