در عمق دریا دلم می خواست چشم هایم را ببندم و برای چند لحظ

در عمق دریا دلم می خواست چشم هایم را ببندم و برای چند لحظه هم که شده، وانمود کنم که آب را فراموش کرده ام.
اما هرچقدر بیشتر سعی میکردم، کمتر میتوانستم به آب فکر نکنم؛ بیشتر غرق میشدم.
باید همیشه به یاد داشته باشی که
ماندگارترین چیزها در ذهن، آنهاییست که وانمود به فراموش کردنشان میکنی.
هرچقدر بیشتر بخواهی چیزی را فراموش کنی، بیشتر در ذهنت با آن بازی میکنی.
برای فراموش کردن چیزی، نباید از آن فرار کنی؛ خودشان کم کم میروند، فراموش میشوند.
سعی برای فراموش کردن چیزی، درست مانند فرار کردن از سایه ات است.
تو نباید از سایه ات فرار کنی، نمیتوانی که فرار کنی؛
وقتش که برسد، خودش کم کم می رود، فراموش می شود.


#بابک_زمانی
رمان : #بعد_از_ابر
دیدگاه ها (۱)

ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪﻭ ﺑﻪ ﺗﻨﮓ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﯾﺪﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺁﻥ ﮐﻪﺍﻧﺘ...

.همه چیز در زندگی گذرا و موقتی است.هروقت باران بیاید ، بالاخ...

دردمندان بیشتر واقف ز احوال همند.از من درد آشنا پرس آنچه بر ...

...دفتر زمانت را باز کنعقربه هارا نوازش کن و از خاک عاریثانی...

روزیمن چهل ساله میشومو موهایم جوگندمیحتمابازهم شبها تنهایی ق...

دوست پسر مافیایی

دو پارتی از جونگین : (وقتی که اشتباهی بهش قرص تحریک کننده دا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط