دو پارتی از جونگین وقتی که اشتباهی بهش قرص تحریک کننده
دو پارتی از جونگین : (وقتی که اشتباهی بهش قرص تحریک کننده داده بودی....)
جونگین: اره اره
ات: خب...باشه
رفتی رو مبل کنارش نشستی و یه فیلم گذاشتیو باهم شروع کردید به دیدن...تا یه جایی جونگین گفت درده سرش آروم گرفته و همه چی خوب بود که از یه جا به بعد شروع کرد به عجیب رفتار کردن، عرق کردناش، کلافه بودناش، نفس نفس زدناش....از همه مهم تر چرا آنقدر گرم و داغ شده بود؟؟؟؟
ترسیده بودی که نکنه طب گرفته باشه
ات: هی....جونگین خوبی؟چرا آنقدر داغی؟؟نکنه طب کردی؟چه اتفاقی افتاده اخه؟!؟ -نگران و آشفته
اون چیزی نمیگفت و داشتی بیشتر نگران میشدی که.....
روت خیمه زد
ات: چیکار داری میکنی؟خوبی؟
همون لحظه سریع پایین تنش رو بهت چسبوند که باعث شد بترسی
ات: هی هی هی داری چیکار میکن...
انگشتشو گذاشت رو لبات و مانع ادامه دادن حرفت شد
از همون اکشتش میتونستی بفهمی چقدر داغ کرده و داشت حس بدی بهت میداد
جونگین: بیب....قرص اشتباهی بهم دادی...متوجهی؟
ات: چ..چی؟ نه...
جونگین: متاسفم...ولی نمیتونم خودمو کنترل کنم
ات: چ...چی؟؟ -ترسیده
جونگین: هرجور که میتونی....ازم دوری کن...نباید صدمه ببینی
باید بگم خودتون انجام همچین کاریو در نظر داشتید ولی خب خجالت میکشیدید و آماده نبودید برای همچین کاری....پس....جونگین با اون حالی که داشت....سعی میکرد که خودشو کنترل کنه و باعث آسیب و اذیتت نشه....
ات: و...ولی تو حالت خوب نیست
جونگین: خوب میشم....فقط نزدیکم نباش و نزار نزدیکت شم....وگرنه...
ات: وگرنه چی؟؟!
جونگین: ات....برو...
ات: چی؟
جونگین: برو خونه دوستت و تا فردا برنگرد
ات: چی میگی تو....من تنهات نمیزارم
جونگین: ات....من نمیخوام تو صدمه ببینی.....لطفا...برو
ات: گردنشو گرفتی- من پیشت میمونم -وگردنشو نزدیک خودت آوردی و محکم لبتو به لبش چسبوندیو شروع کردی به بوسیدنش....اون سعی داشت که باهات همکاری نکنه و تورو از خودش دور کنه.....ولی وقتی فهمید که انتخابت چیه دیگه خودشو رها کرد.....
و پایانننننن🤡😐😁👍......
جونگین: اره اره
ات: خب...باشه
رفتی رو مبل کنارش نشستی و یه فیلم گذاشتیو باهم شروع کردید به دیدن...تا یه جایی جونگین گفت درده سرش آروم گرفته و همه چی خوب بود که از یه جا به بعد شروع کرد به عجیب رفتار کردن، عرق کردناش، کلافه بودناش، نفس نفس زدناش....از همه مهم تر چرا آنقدر گرم و داغ شده بود؟؟؟؟
ترسیده بودی که نکنه طب گرفته باشه
ات: هی....جونگین خوبی؟چرا آنقدر داغی؟؟نکنه طب کردی؟چه اتفاقی افتاده اخه؟!؟ -نگران و آشفته
اون چیزی نمیگفت و داشتی بیشتر نگران میشدی که.....
روت خیمه زد
ات: چیکار داری میکنی؟خوبی؟
همون لحظه سریع پایین تنش رو بهت چسبوند که باعث شد بترسی
ات: هی هی هی داری چیکار میکن...
انگشتشو گذاشت رو لبات و مانع ادامه دادن حرفت شد
از همون اکشتش میتونستی بفهمی چقدر داغ کرده و داشت حس بدی بهت میداد
جونگین: بیب....قرص اشتباهی بهم دادی...متوجهی؟
ات: چ..چی؟ نه...
جونگین: متاسفم...ولی نمیتونم خودمو کنترل کنم
ات: چ...چی؟؟ -ترسیده
جونگین: هرجور که میتونی....ازم دوری کن...نباید صدمه ببینی
باید بگم خودتون انجام همچین کاریو در نظر داشتید ولی خب خجالت میکشیدید و آماده نبودید برای همچین کاری....پس....جونگین با اون حالی که داشت....سعی میکرد که خودشو کنترل کنه و باعث آسیب و اذیتت نشه....
ات: و...ولی تو حالت خوب نیست
جونگین: خوب میشم....فقط نزدیکم نباش و نزار نزدیکت شم....وگرنه...
ات: وگرنه چی؟؟!
جونگین: ات....برو...
ات: چی؟
جونگین: برو خونه دوستت و تا فردا برنگرد
ات: چی میگی تو....من تنهات نمیزارم
جونگین: ات....من نمیخوام تو صدمه ببینی.....لطفا...برو
ات: گردنشو گرفتی- من پیشت میمونم -وگردنشو نزدیک خودت آوردی و محکم لبتو به لبش چسبوندیو شروع کردی به بوسیدنش....اون سعی داشت که باهات همکاری نکنه و تورو از خودش دور کنه.....ولی وقتی فهمید که انتخابت چیه دیگه خودشو رها کرد.....
و پایانننننن🤡😐😁👍......
- ۱۹.۷k
- ۰۷ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط