لبخندزنان از بغل چشم ترم رفت

لبخندزنان از بغل چشم ترم رفت
از پیش دل منتظر و دربه‌درم رفت

انگار کسی منتظر پاسخ او بود
وا داد مرا، بی‌خبر از پشت سرم رفت

گفتم که در این کوچه‌ی غمگین و غم‌انگیز
آنقدر عزیزم به تو گفتم که سرم رفت

هی آه کشیدم پس از این نامه‌نگاری
تا حوصله‌ی صبر و قرار و جگرم رفت

تنها شده‌ام بعد تو در کوچه‌ی پاییز
برگرد بیا، حوصله‌ی مختصرم رفت

شب بود و گناه سخن و دربه‌دری‌ها
تا بال گشودم، همه‌ی بال و پرم رفت

لیلای نشسته لب پاییز و زمستان!
سرمای نگاه تو... به عمق جگرم رفت

#اردشیر_اصغری

❤❤
دیدگاه ها (۱)

دور از تو، منِ سوخته در دامنِ شب هاچون شمعِ سَحَر یک مژه خفت...

به غم‌انگیزترین لحظه‌ی پاییز قسمکه نشد با غم عشقت به توافق ب...

او شعر را دوست داشتخیال پردازی و سفر را،من...او را دوست داشت...

از همان اول دنیاابرها چه میدانندچند قطره باریده اند؟!خورشید ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط