به غمانگیزترین لحظهی پاییز قسم

به غم‌انگیزترین لحظه‌ی پاییز قسم
که نشد با غم عشقت به توافق برسم

دل یک شهر به چشمان قشنگ تو خوش است
من در این شهر درندشت چه بی یار و کسم

جرم من عشق تو و حکم دل تو ابد است
همه‌ی عمر اسیرِ دلِ تنگ قفسم

این قفس کاش دوتا پنجره‌ی آبی داشت
تا لب پنجره از بغض نگیرد نفسم

آه از لحظه‌ی دلگیر غروب و غم تو
کاش باران بزند بر من و احوال گَسَم

غم و دلتنگی و پاییز و خیابان و غروب
من برای غم ویرانی یک شهر بَسَم

در شب قحطی چشمان تو مهتاب ندید
که به چشم تو حریصم، پر شور و هوسم

"به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد"
به غم‌انگیزترین لحظه‌ی پاییز قسم

#فرهاد_شریفی

❤❤
دیدگاه ها (۱)

شأن نزول مصحفی از بیقراری‌ام من آیه آیه سوره‌ی چشم انتظاری‌ا...

با خزان زادهء پاییز نگو از توفان؛فصلِ بی برگیِ ما، قابلِ تعب...

دور از تو، منِ سوخته در دامنِ شب هاچون شمعِ سَحَر یک مژه خفت...

لبخندزنان از بغل چشم ترم رفتاز پیش دل منتظر و دربه‌درم رفتان...

#طلوعِ‌چشمهایت...به خیالم می‌روی و از یاد خواهم برد نگاه ملی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط