فیک ازدواج اجباری

فیک ازدواج اجباری
پارت ۸
پرستار :لطفا دکتر رو خبر کنید
جین:چشم
دکتر آمد
دکی :خوش برگشتی ات صدامو میشنوی
ات:من چرا چیزی یادم نمیاد چجوری آمدم اینجا
دکی:دخترم به خودت فشار نیار آرام بخش بهت تزریق می کنم که بخوابی حالت بهتر شه باشه
ات:باشه فقط خیلی سردمه پتو رو بکش روی سرم
دکی:باشه
شوگا:دکتر ملافه رک کشید روی ات با سرعت میخواستم برم داخل اما نگذاشتن
ات رو آوردن بیرون
شوگا :آبجی تو مگه قول نداده بودی ما همو ترک نمی‌کنیم چرا پیشیتو تنها گذاشتی
پرستار:آقا بیمار زندس
فقط سردش بود ملافه کشیدیم روی سرش
دکی :امکان داره فراموشی گرفته باشه یا نصفی از خاطراتشون فراموش کرده باشه
جین:چرا سروم ها رو از دستش کشیدید بیرون مگه به هوش نیومده
پرستار :باید سرم اوز کنیم برای همین
شوگا:چرا فراموشی گرفته
دکی :به خاطر ضربه ای که به سرش وارد شده
شوگا لیسان رو که داشت گریه میکرد بغل کرد
ات رو بردن بخش
ویو نامجون
خیلی از خودم بدم میاد
حالا چطور توی صورت ات نیگاه کنم
همه رفتیم داخل اتاقی که ات رو برده بودن
دو ساعت بعد
شوگا :داشتم به ات نگاه میکردم که چشماشو باز کرد
دیدگاه ها (۰)

فیک ازدواج اجباری پارت ۹دوستان اینجا لیسان نیست رفته کوک رو ...

فیک ازدواج اجباری پارت ۱۰لیسان وقتی از خواب بیدار شد دید ات...

فیک مدرسه جئون پارت ۶کوک:چه بازی کنیم جیمین:من یک بازی میگم ...

فیک ازدواج اجباری پارت ۷اسلاید دو میا و اسلاید سه ات۴ ساعت ب...

فرار من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط