cold Mafia (P29)
cold Mafia (P29)
لیا نزدیک ا.ت میشه تا ماسکش در بیاره اما کوک تقلا میکنه
کوک : لیا عقلت از دست دادی*داد*
لیا : باشه، توهم بهتره به کارات برسی
*گوشی کوک زنگ خورد*
کوک : تهیونگ برگشتی؟
ا.ت* با اسم تهیونگ توجهم جلب شد*
کوک : بعضی از بادیگارد هارو فرستادم پیداش کنن
ا.ت * منظورش منم
کوک : باشه خودتم امشب بیا
*قطع کرد*
کوک : هی تو اسمت سانا بود درسته؟
ا.ت : ب.بله
کوک نزدیک ا.ت میشه که نفسهای گرمش به ا.ت میخورد که باعث لرز ا.ت شد و گفت..
کوک : امشب مهمون داریم کار هایی که میگم انجام بده برا شب(منظورش کارهایی که شب چی درست کنه)
ا.ت : چ.چ.چشم
کوک: *با پوزخند رفت*
ذهن کوک : فک نکن غریبه بازی در بیاری کوچولو*پوزخند*
ویو شب :
از زبان تهیونگ :
امشب قرار بود برم کوک ببینم تا الان نگران ا.ت بودم یعنی کجا میتونست رفته باشه به شوگا گفتیم ردیابش کنه اما چون ا.ت موبایل نداشت نمیتونست کاری کنه به هر حال رسیدم عمارت کوک زنگ در زدم یه دختر که ماسک مشکی زده روبه رو شدم همینطور به هم دیگه زل میزدیم که با خودم فک کردم نکنه این ا.ت باشه.
از زبان ا.ت : وقتی با تهیونگ رو به رو شدم دست پامو گم شدم نمیتونستم چیزی بگم برا اینکه متوجه نشه صدامو یه خورده تغییر دادم تا متوجه نشه من ا.ت ام گفتم...
ا.ت : خوش اومدین
تهیونگ : فک کردی متوجه نمیشم*پوزخند*
ا.ت : بله
تهیونگ : هیچی
ذهن ا.ت : یعنی متوجه شد یعنی ماسک بزنم میفهمن خودمم، فا.ک بهش
کوک : خوش اومدی تهیونگ
لیا : عاا سلام من لیا هستم
تهیونگ : بله میدونم منم تهیونگم
لیا : عاا بفرمایید بشینید
ذهن ا.ت : چه با ادب شده مسخره
لیا : سانااا
ا.ت : بله
ذهن تهیونگ : سانا؟*پوزخند*
لیا : همچی امادست ؟
ا.ت : بله
تهیونگ* با اینکه ا.ت خودشو به عنوان خدمتکار عمارت جونگکوک کرد زیادی رفت رو اعصابم یعنی جونگکوک متوجه نشد اون ا.ت با اینکه اون هر.زه از ا.ت سختی میگیره*
لیا : قهوه هارو بیار
ا.ت قهوه هارو اورد داشت اول به تهیونگ میداد ک تهیونگ دست ا.ت رو گرفت.
تهیونگ : ا.ت چیزای سنگین نگیر*آروم*
ا.ت چشماش تا ته وا شد
تهیونگ : پوزخند* انتظار داشتی نشناختمت*آروم*
ا.ت : .....
لیا : *چشمش میخوره به برگه هایی که تو کیف ا.ت هست* این برگه چیه
ا.ت : *حواسش میفته با لیا که برگه های آزمایشی ماله بارداری ا.ت چک میکنه*
ا.ت : اونو بده من*داد*
لیا : وایسا یه لحظه.. چییی
لیا : ت..تو حامله ای سانا
توجه جونگکوک جلب میشه*
ادامه داره...
لیا نزدیک ا.ت میشه تا ماسکش در بیاره اما کوک تقلا میکنه
کوک : لیا عقلت از دست دادی*داد*
لیا : باشه، توهم بهتره به کارات برسی
*گوشی کوک زنگ خورد*
کوک : تهیونگ برگشتی؟
ا.ت* با اسم تهیونگ توجهم جلب شد*
کوک : بعضی از بادیگارد هارو فرستادم پیداش کنن
ا.ت * منظورش منم
کوک : باشه خودتم امشب بیا
*قطع کرد*
کوک : هی تو اسمت سانا بود درسته؟
ا.ت : ب.بله
کوک نزدیک ا.ت میشه که نفسهای گرمش به ا.ت میخورد که باعث لرز ا.ت شد و گفت..
کوک : امشب مهمون داریم کار هایی که میگم انجام بده برا شب(منظورش کارهایی که شب چی درست کنه)
ا.ت : چ.چ.چشم
کوک: *با پوزخند رفت*
ذهن کوک : فک نکن غریبه بازی در بیاری کوچولو*پوزخند*
ویو شب :
از زبان تهیونگ :
امشب قرار بود برم کوک ببینم تا الان نگران ا.ت بودم یعنی کجا میتونست رفته باشه به شوگا گفتیم ردیابش کنه اما چون ا.ت موبایل نداشت نمیتونست کاری کنه به هر حال رسیدم عمارت کوک زنگ در زدم یه دختر که ماسک مشکی زده روبه رو شدم همینطور به هم دیگه زل میزدیم که با خودم فک کردم نکنه این ا.ت باشه.
از زبان ا.ت : وقتی با تهیونگ رو به رو شدم دست پامو گم شدم نمیتونستم چیزی بگم برا اینکه متوجه نشه صدامو یه خورده تغییر دادم تا متوجه نشه من ا.ت ام گفتم...
ا.ت : خوش اومدین
تهیونگ : فک کردی متوجه نمیشم*پوزخند*
ا.ت : بله
تهیونگ : هیچی
ذهن ا.ت : یعنی متوجه شد یعنی ماسک بزنم میفهمن خودمم، فا.ک بهش
کوک : خوش اومدی تهیونگ
لیا : عاا سلام من لیا هستم
تهیونگ : بله میدونم منم تهیونگم
لیا : عاا بفرمایید بشینید
ذهن ا.ت : چه با ادب شده مسخره
لیا : سانااا
ا.ت : بله
ذهن تهیونگ : سانا؟*پوزخند*
لیا : همچی امادست ؟
ا.ت : بله
تهیونگ* با اینکه ا.ت خودشو به عنوان خدمتکار عمارت جونگکوک کرد زیادی رفت رو اعصابم یعنی جونگکوک متوجه نشد اون ا.ت با اینکه اون هر.زه از ا.ت سختی میگیره*
لیا : قهوه هارو بیار
ا.ت قهوه هارو اورد داشت اول به تهیونگ میداد ک تهیونگ دست ا.ت رو گرفت.
تهیونگ : ا.ت چیزای سنگین نگیر*آروم*
ا.ت چشماش تا ته وا شد
تهیونگ : پوزخند* انتظار داشتی نشناختمت*آروم*
ا.ت : .....
لیا : *چشمش میخوره به برگه هایی که تو کیف ا.ت هست* این برگه چیه
ا.ت : *حواسش میفته با لیا که برگه های آزمایشی ماله بارداری ا.ت چک میکنه*
ا.ت : اونو بده من*داد*
لیا : وایسا یه لحظه.. چییی
لیا : ت..تو حامله ای سانا
توجه جونگکوک جلب میشه*
ادامه داره...
۱۶.۳k
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.