این حجم از دلگیری تویِ شب بارونی، یِ قدم زدن میطلبیدکِ بش
این حجم از دلگیری تویِ شب بارونی، یِ قدم زدن میطلبیدکِ بشه اشکارو تو تاریکی روونه کردُ، با همون حالت بِ تمام دنیا بدُ بیراه گفت،این حجم از بغض یِ آغوش باز میطلبید ک بشِ توش خالی شد، این حجم از پر بودنُ هیچ جانمیشد خالی کرد، هیچ آغوشی باز نبود، هیچ گوشی شنوا نبود، اینجا ب علاوه حرفا بِ علاوه اون ویسا و فیلما کِ گفتم حرفایِ مونده تویِ دل ادم میکشتن، اره همون حرفا..
اینجا اشکایِ جم شده آدم میکشتن، اینجا جایِ خالی مونده"آدم میکشتن،
اینجادلتنگی آدم میکشت..
اینجا نمیشد زنده موندُ یِ دل و زنده نگه داشت، یا دلا از تنگ شدن سنگ میشدن' یا پودر..
mohy,
"گرفتِه دلم گریه میخواهد🌘
اینجا اشکایِ جم شده آدم میکشتن، اینجا جایِ خالی مونده"آدم میکشتن،
اینجادلتنگی آدم میکشت..
اینجا نمیشد زنده موندُ یِ دل و زنده نگه داشت، یا دلا از تنگ شدن سنگ میشدن' یا پودر..
mohy,
"گرفتِه دلم گریه میخواهد🌘
۱۳.۱k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۰