سنگدل

سنگدل

چپتر * 8 *

ویو لونا

داشتم از سرما میمردم،فکر کنم الان چند ساعتی بود که توی این اتاق بودم

یهو صدای قدم های یه نفر اومد

لونا:کوک...خودتی ؟(هنوز داشت گریه میکرد،با صدای اروم پرسید)

در باز شد،نور خیلی زیادی وارد اتاق شد

کوک:بلند شو...

از روی زمین بلند شدم،بی صدا بهش نگاه میکردم

کوک:دنبالم بیا

ازم دور شد،دنبالش رفتم
بوی غذا میومد
وارد اشپزخونه شد

کوک:بشین سر میز

نشستم،به سمت قابلمه رفت،یه ظرف برداشت و توش غذا ریخت،ظرف رو گذاشت جلوی من و چنگال و قاشق بهم داد

کوک:نوش جان پرنسس

سرم رو اروم بوسید،دهنم باز مونده بود،چجوری وقتی اشکم رو در آورد بازم وانمود میکرد که همه چیز خوبه؟چرا بهم محبت میکرد وقتی اونکارارو باهام کرد؟ سعی کردم تعجبم رو پنهان کنم
غذا پاستا بود،غذای مورد علاقم

لونا:م...ممنونم

کوک روی صندلی اونطرف میز نشست و بهم زل زد

انقدر گرسنم بود که سریع شروع کردم به غذا خوردن

کوک با لبخند بهم نگاه میکرد

ویو کوک

اون خیلی ناز بود،درست مثل یه خرگوش کوچولو غذا میخورد

غذاش تموم شد

کوک:بازم میخوای پرنسس؟

لونا:ن...نه،کاملا سیر شدم...ممنونم

به سمتش رفتم و بلندش کردم
پاهاش رو دور کمرم حلقه کردم

ویو لونا

دستام رو انداختم دور گردنش

لونا:د...داری...چیکار میکنی ؟

من رو برد توی همون اتاق قبلی،اروم گذاشتم روی تخت

در رو قفل کرد،پنجره ها رو بست و قفل کرد و پرده ها رو کشید

کوک:حالا دیگه هیچ راه فراری نداری بیب...

روی تخت کنارم دراز کشید،من رو کشید توی بغلش و ملحفه رو کشید روی بدنم

کوک:شب بخیر عروسک...خوب بخوابی(با صدایی اروم زمزمه کرد و گونه ی لونا رو بوسید)

تعجب کردم،خشکم زده بود

لونا:ش...ش...شب بخیر

موهام رو نوازش میکرد،انقدر ملایم بود که نفهمیدم کی خوابم برد
دیدگاه ها (۹)

سنگدلچپتر * 9 *ویو لوناصبح شد،از خواب بیدار شدم و روی تخت نش...

سنگدلچپتر * 10 *ویو لونارفتم دوش گرفتم و اومدم بیرونداشتم مو...

سنگدلچپتر * 7 *ویو لونالونا:نکنه...منظورت اینه که...کوک:آره ...

تک پارتی یونمینویو یونگیامروز صبح از سربازی مرخص شدم،اول از ...

سنگدلچپتر * 22 *رفتم توی اتاقم،تمام کمدم رو زیر و رو کردم تا...

دوست پسر دمدمی مزاج

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط