پارت یازدهم زیباترین عشق
ببخشید واقعا
بابا پسر عموم بود
یکسره بهم میگه بیا با من ازدواج کن رل بزن منم ازش بدم میاد ببخشید اوقات تو رو هم تلخ کردم
ارسلان _ نه بابا چه حرفیه نگفتم خودم میرسونمت
دیانا _ باشه بریم دیر شد
ارسلان_ با خودش (نه یعنے خواستگار داره چرا آخه
وا به من چه مگه من چیکارش میشم
چرا من اینطورے شدم
خدا )
دیانا _رسیدیم درسته
ارسلان _ اره
خوب برو تو مهمونے میبینمت
خداحافظ
دیانا _ خداحافظ
درو زدم مهدیس باز کرد رفتیم چایے خوردیم آماده شدیم بریم خرید دوشم گرفتم تا عرقم بره رفتیم داخل فروشگاه
مهدیس _ خب چه لباسے بخریم ها این خوبه نه دکلته هست با کفش ستش عالیه قشنگ دل ارسلان رو میبرے
دیانا _ به نظرت براے دکلته پوشیدن زود نیست 🤑😂 ارسلان آب میشه ها
📱📱🎶🎶🎶🎵🎶🎵
دیانا _ الو سلام عزیز دلم
نیکا _ الو کفت کجایے اصلا دیگه به ما زنگ نمیزنے کلا دوستید با هام قطع شده ها
دیانا _ عه نیکا ببین من فروشگاه هم
نیکا _ چه فروشگاهے
دیانا _همه چے رو واسه نیکا گفتم
نیکا _ واقعا 😂😂😂 کلڪ من
حالا یه عکس از اون آقا ارسلان تون بفرست ببینم
دیانا _ باشه حالا فعلا برم دیر میشه ها خداحافظ عشقم
نیکا _ خداحافظ عزیز دلم
دیانا _ خوب مهدیس پس همینو بگیریم
مهدیس _ خوب بریم حساب کنیم
دیانا _ خب عشقم بریم که دیگه دیر شد
رفتیم و رسیدیم به آرایشگاه
رفتیم داخل با مهدیس و آرایش گر شروع کرد کارشو
من خودمو میدیدم قند تو دلم آب میشد
آرایشگر_آرایش تموم شد دیگه حاضرید
واقعا ماه شدی
دیانا _ واے چه قدر خوشگل شدم
مهدیس _فرشته شدے دیانا 😍😍
دیانا _ مرسے مهدیس جون
آماده شدم و با مهدیس رفتیم خونه عسل اینا خیلے شلوغ بود همون اول رفتم داخل خونه حیاط پشت خونه بود
حیاط که چه عرض کنم قصر
رفتم دکلته ام رو پوشیدم با پاشنه بلندم مهدیس هم که با من اومده بود آرایشگاه اونم آرایش کرد
اونم یه لباس پوشیده بود واقعا خوشگل شده بود خودمو تو آینه دیدم واے فرشته شدم 🤩🤩🤩🤩
ارسلان ببینتم 😂😂😌😂
مهدیس همونجا خداحافظے کرد و رفت به حیاط منم کم کم دیگه رفتم داشتم از پله هاے اتاق میومدم پایین رفتم وارد خونشون شدم عسل رو مبل با یه چلغوز نشسته بود دختره اینگار تو حلقش بود اینقد بهش نزدیڪ بود عسل نگاهی چپ بهم انداخت ولی اونم به زیباییم پی برده بود دهنش 2 متر باز شده بود واے اینجا مهمونیه رسمیه یا پارتے خیلے با لباسم خجالت میکشیدم دیدم که تقریبا اکثر سالن بهم زل زدن
یهو رفتم رسیدم به در حیاط ارسلان رو دیدم و میخواستم از پله ها پایین برم که ارسلان منو دید 😐😐😬
ارسلان _ داشتم پیکمو میخوردم و بابابام حرف میزدم همه چی رو بهش گفته بودم اونم اینقد خوشحال بود که من سر و سامون گرفتم به ساعتم نگاه کردم با خودم گفتم پس چرا این دیانا نیومد که به پله ها نگاه کردم ے ے ے یهههههوووو دیانا رو دیدم چشام تا حالا هیز نشده بود
چشام درشت شد آب دهنم رو قورت دادم
حس کردم دلم لرزید وای نه من عاشق شدم
🥺🥺🥺🥺🥺😳😳😳😳😦😦😦😯😯😯😯😯😯😯
واقعا دلم رفت به معناے تمام دلم میخواست برم و لباشو شکار کنم ولے خودمو نگه داشتم ولی نه نمیشه باید برم یه بوس محکم ازون لباش بگیرم
واقعا رفتن دلمو فهمیدم این چرا اینقد خوشگل و جذابه 😍😍😍😍😍
اصلا نمیتونستم نگامو جدا کنم ازش
بابام متوجه نگاهم شد
باباے ارسلان _ پسرم عروسم اونه
که اینجورے بهش زل زدی
چقدم خوشگله چقدم بهت میخوره خوب برو دنبالش دیگه گوسفند
ارسلااان ارسلااان با توام ها کجایی
ارسلان _ اینقد دلم بد لرزیده بود هیچ صدایے جز صداے قلبمو نمیشنیدم 🥺
باباے ارسلان _ بابا جان 😂😂😂😂😂😂😂😂😂 کجایے تو بسه
ارسلللللاااااااااننننننننن ارسسسلااااانننننننننننن
ارسلان _ بله ببخشید الان میرم
دیانا _ واے بد بخت شدم چرا اینجورے نگاهم میکنه فڪ کنم عاشقم شد 🤩
ارسلان _ اینقد بدو کردم بهش که رسیدم
دیانا _ واے چرا اینجورے نگام میکنه💜
بابا پسر عموم بود
یکسره بهم میگه بیا با من ازدواج کن رل بزن منم ازش بدم میاد ببخشید اوقات تو رو هم تلخ کردم
ارسلان _ نه بابا چه حرفیه نگفتم خودم میرسونمت
دیانا _ باشه بریم دیر شد
ارسلان_ با خودش (نه یعنے خواستگار داره چرا آخه
وا به من چه مگه من چیکارش میشم
چرا من اینطورے شدم
خدا )
دیانا _رسیدیم درسته
ارسلان _ اره
خوب برو تو مهمونے میبینمت
خداحافظ
دیانا _ خداحافظ
درو زدم مهدیس باز کرد رفتیم چایے خوردیم آماده شدیم بریم خرید دوشم گرفتم تا عرقم بره رفتیم داخل فروشگاه
مهدیس _ خب چه لباسے بخریم ها این خوبه نه دکلته هست با کفش ستش عالیه قشنگ دل ارسلان رو میبرے
دیانا _ به نظرت براے دکلته پوشیدن زود نیست 🤑😂 ارسلان آب میشه ها
📱📱🎶🎶🎶🎵🎶🎵
دیانا _ الو سلام عزیز دلم
نیکا _ الو کفت کجایے اصلا دیگه به ما زنگ نمیزنے کلا دوستید با هام قطع شده ها
دیانا _ عه نیکا ببین من فروشگاه هم
نیکا _ چه فروشگاهے
دیانا _همه چے رو واسه نیکا گفتم
نیکا _ واقعا 😂😂😂 کلڪ من
حالا یه عکس از اون آقا ارسلان تون بفرست ببینم
دیانا _ باشه حالا فعلا برم دیر میشه ها خداحافظ عشقم
نیکا _ خداحافظ عزیز دلم
دیانا _ خوب مهدیس پس همینو بگیریم
مهدیس _ خوب بریم حساب کنیم
دیانا _ خب عشقم بریم که دیگه دیر شد
رفتیم و رسیدیم به آرایشگاه
رفتیم داخل با مهدیس و آرایش گر شروع کرد کارشو
من خودمو میدیدم قند تو دلم آب میشد
آرایشگر_آرایش تموم شد دیگه حاضرید
واقعا ماه شدی
دیانا _ واے چه قدر خوشگل شدم
مهدیس _فرشته شدے دیانا 😍😍
دیانا _ مرسے مهدیس جون
آماده شدم و با مهدیس رفتیم خونه عسل اینا خیلے شلوغ بود همون اول رفتم داخل خونه حیاط پشت خونه بود
حیاط که چه عرض کنم قصر
رفتم دکلته ام رو پوشیدم با پاشنه بلندم مهدیس هم که با من اومده بود آرایشگاه اونم آرایش کرد
اونم یه لباس پوشیده بود واقعا خوشگل شده بود خودمو تو آینه دیدم واے فرشته شدم 🤩🤩🤩🤩
ارسلان ببینتم 😂😂😌😂
مهدیس همونجا خداحافظے کرد و رفت به حیاط منم کم کم دیگه رفتم داشتم از پله هاے اتاق میومدم پایین رفتم وارد خونشون شدم عسل رو مبل با یه چلغوز نشسته بود دختره اینگار تو حلقش بود اینقد بهش نزدیڪ بود عسل نگاهی چپ بهم انداخت ولی اونم به زیباییم پی برده بود دهنش 2 متر باز شده بود واے اینجا مهمونیه رسمیه یا پارتے خیلے با لباسم خجالت میکشیدم دیدم که تقریبا اکثر سالن بهم زل زدن
یهو رفتم رسیدم به در حیاط ارسلان رو دیدم و میخواستم از پله ها پایین برم که ارسلان منو دید 😐😐😬
ارسلان _ داشتم پیکمو میخوردم و بابابام حرف میزدم همه چی رو بهش گفته بودم اونم اینقد خوشحال بود که من سر و سامون گرفتم به ساعتم نگاه کردم با خودم گفتم پس چرا این دیانا نیومد که به پله ها نگاه کردم ے ے ے یهههههوووو دیانا رو دیدم چشام تا حالا هیز نشده بود
چشام درشت شد آب دهنم رو قورت دادم
حس کردم دلم لرزید وای نه من عاشق شدم
🥺🥺🥺🥺🥺😳😳😳😳😦😦😦😯😯😯😯😯😯😯
واقعا دلم رفت به معناے تمام دلم میخواست برم و لباشو شکار کنم ولے خودمو نگه داشتم ولی نه نمیشه باید برم یه بوس محکم ازون لباش بگیرم
واقعا رفتن دلمو فهمیدم این چرا اینقد خوشگل و جذابه 😍😍😍😍😍
اصلا نمیتونستم نگامو جدا کنم ازش
بابام متوجه نگاهم شد
باباے ارسلان _ پسرم عروسم اونه
که اینجورے بهش زل زدی
چقدم خوشگله چقدم بهت میخوره خوب برو دنبالش دیگه گوسفند
ارسلااان ارسلااان با توام ها کجایی
ارسلان _ اینقد دلم بد لرزیده بود هیچ صدایے جز صداے قلبمو نمیشنیدم 🥺
باباے ارسلان _ بابا جان 😂😂😂😂😂😂😂😂😂 کجایے تو بسه
ارسلللللاااااااااننننننننن ارسسسلااااانننننننننننن
ارسلان _ بله ببخشید الان میرم
دیانا _ واے بد بخت شدم چرا اینجورے نگاهم میکنه فڪ کنم عاشقم شد 🤩
ارسلان _ اینقد بدو کردم بهش که رسیدم
دیانا _ واے چرا اینجورے نگام میکنه💜
۱۱.۰k
۰۳ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.