نام رمان:عشق اجباری
نام رمان:عشق اجباری
کاپل:ات_جونگکوک
ژانر:غمگین_عاشقانه
تعدادپارت:نامعلوم
Part 20
(ویو ات)صبح از خاب بلند شدم دیدم کوکم دراز کشیده بود با گوشی ور میرفت ساعتو دیدم ۱۱ بود چقد دیر بیدار شده بودم...
ات:تو از کی بیداری
کوک:۱ ساعت پیش
ات:عا
کوک:راستی ۳ ماه شده و داره تموم میشت قرار بود بریم تعیین جنسیت
ات:ها.. اره راست میگی الان بریم؟
کوک:اره پاشو اماده شو بریم
ات:اوکی
(ویو ات)حاضر شدیم رفتیم رسیدیم آزمایشگاه... و رفتیم پیش دکتر...
دکتر:خب الان من ازمایشو بگیرم ببینم جنسیتش چیه فقط یکم زمان میبره لطفا دراز بکشید رو تخت
ات:چشم
(ویو ات)دراز کشیدم و بعد چند دقیقه گفت..
دکتر:خب... بچه دختر هستش همه چیش سالمه اصن نگران نباشید
کوک:واقعا دختره(با تعجب)
دکتر:بله
ات:وای... دختره اخجوننننن(با ذوق)
(ویو ات)اومدیم بیرون و کوک خیلی خوشحال بود منم...
ات:اسمشو چی بزاریم بنظرت
کوک:اوم نمیدونم از می سونم یه نظر بگیریم
ات:باشه
(ویو ات)رفتیم رسیدیم خونه غذارو خوردیمو رفتیم یکم استراحت کنیم(پرش زمانی به ۶ عصر)بلند شدم رفتم پایین کوک نبود از خدمتکار پرسیدم..
ات:میدونی کوک کجا رفت
خدمتکار:رفتن گفتن یجا کار دارن تا شب میان
ات:عا باش
(ویو ات)زنگ زدم به می سون..
ات:سلام خوبی
می سون:سلام چطوری مرسی
ات:می سون یچیز بگم
می سون:اوم بگو
ات:امروز رفتیم تایین جنسیت خب
می سون:خب بگو چیشد دارم میمیرم
ات:دختر بود
می سون:واقعااا..
ات:اره
می سون:وای خدا چه خوب خیلی ذوق دارم ات کاش زودتر بدنیا بیاد یادته بهت گفتم مامان میشی دیدی شدی وای مطمئنم شبیه تو میشع خیلی خوشگل میشه..
ات:اره... خیلی خوشحالم که دختره ث خیلیم خوش شانسه عمش تویی
می سون:الهی دورت بگردم مرسی
ات:هوم... دیگه مزاحم نمیشم کاری نداری
می سون:نه عزیزم فعلا
ات:فعلا..
(ویو ات)٠یکم تی وی دیدم و رفتم شام خوردم ولی کوک نیومد خیلی خابم میومد رفتم خابیدم...
لایک کامنت یادتون نره🧡🙂
کاپل:ات_جونگکوک
ژانر:غمگین_عاشقانه
تعدادپارت:نامعلوم
Part 20
(ویو ات)صبح از خاب بلند شدم دیدم کوکم دراز کشیده بود با گوشی ور میرفت ساعتو دیدم ۱۱ بود چقد دیر بیدار شده بودم...
ات:تو از کی بیداری
کوک:۱ ساعت پیش
ات:عا
کوک:راستی ۳ ماه شده و داره تموم میشت قرار بود بریم تعیین جنسیت
ات:ها.. اره راست میگی الان بریم؟
کوک:اره پاشو اماده شو بریم
ات:اوکی
(ویو ات)حاضر شدیم رفتیم رسیدیم آزمایشگاه... و رفتیم پیش دکتر...
دکتر:خب الان من ازمایشو بگیرم ببینم جنسیتش چیه فقط یکم زمان میبره لطفا دراز بکشید رو تخت
ات:چشم
(ویو ات)دراز کشیدم و بعد چند دقیقه گفت..
دکتر:خب... بچه دختر هستش همه چیش سالمه اصن نگران نباشید
کوک:واقعا دختره(با تعجب)
دکتر:بله
ات:وای... دختره اخجوننننن(با ذوق)
(ویو ات)اومدیم بیرون و کوک خیلی خوشحال بود منم...
ات:اسمشو چی بزاریم بنظرت
کوک:اوم نمیدونم از می سونم یه نظر بگیریم
ات:باشه
(ویو ات)رفتیم رسیدیم خونه غذارو خوردیمو رفتیم یکم استراحت کنیم(پرش زمانی به ۶ عصر)بلند شدم رفتم پایین کوک نبود از خدمتکار پرسیدم..
ات:میدونی کوک کجا رفت
خدمتکار:رفتن گفتن یجا کار دارن تا شب میان
ات:عا باش
(ویو ات)زنگ زدم به می سون..
ات:سلام خوبی
می سون:سلام چطوری مرسی
ات:می سون یچیز بگم
می سون:اوم بگو
ات:امروز رفتیم تایین جنسیت خب
می سون:خب بگو چیشد دارم میمیرم
ات:دختر بود
می سون:واقعااا..
ات:اره
می سون:وای خدا چه خوب خیلی ذوق دارم ات کاش زودتر بدنیا بیاد یادته بهت گفتم مامان میشی دیدی شدی وای مطمئنم شبیه تو میشع خیلی خوشگل میشه..
ات:اره... خیلی خوشحالم که دختره ث خیلیم خوش شانسه عمش تویی
می سون:الهی دورت بگردم مرسی
ات:هوم... دیگه مزاحم نمیشم کاری نداری
می سون:نه عزیزم فعلا
ات:فعلا..
(ویو ات)٠یکم تی وی دیدم و رفتم شام خوردم ولی کوک نیومد خیلی خابم میومد رفتم خابیدم...
لایک کامنت یادتون نره🧡🙂
۶.۴k
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.