ویو ساعت
ویو ساعت ۵
ته: از خواب بیدار شدم دیدم هانا منو بغل کرده و خوابیده تازه بدون لباس و با یک حوله
نمیدونم چرا ولی نمیخواستم که این لحظه تموم بشه که به خودم امدم و سریع بلند شدم کا هانا گفت
هانا: آروم باش
ته: برای چی امدی اینجا
هانا: من نیومدم تو منو آوردی اینجا
ته:من ..... اهان ای سوآ نشونت میدم
هانا: سوآ تعجب
ته: حالا ببخشید دیر شده پاشو آماده شو
هانا: اهان باشه
هانا وته آماده شدن لباساشون هم اسلاید دوم و سوم ودست همو گرفتن ورفتن سوار ماشین شدن
ویو خونه ی مامان ته
وارد شدن
م.ته: خوش امدید
ته هانا: ممنون
ته: عشقم بریم پیش بابا بزرگ
هانا: هان .... اهان باشه
پدر.ب: پس عروس ماتو هستی چقدر به هم میاید...ادامه دارد
ته: از خواب بیدار شدم دیدم هانا منو بغل کرده و خوابیده تازه بدون لباس و با یک حوله
نمیدونم چرا ولی نمیخواستم که این لحظه تموم بشه که به خودم امدم و سریع بلند شدم کا هانا گفت
هانا: آروم باش
ته: برای چی امدی اینجا
هانا: من نیومدم تو منو آوردی اینجا
ته:من ..... اهان ای سوآ نشونت میدم
هانا: سوآ تعجب
ته: حالا ببخشید دیر شده پاشو آماده شو
هانا: اهان باشه
هانا وته آماده شدن لباساشون هم اسلاید دوم و سوم ودست همو گرفتن ورفتن سوار ماشین شدن
ویو خونه ی مامان ته
وارد شدن
م.ته: خوش امدید
ته هانا: ممنون
ته: عشقم بریم پیش بابا بزرگ
هانا: هان .... اهان باشه
پدر.ب: پس عروس ماتو هستی چقدر به هم میاید...ادامه دارد
- ۲.۲k
- ۱۰ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط