افسوس که
افسوس که
من و " تو "
دور از هم پیر میشویم !
و
طعم شیرین تاب دادن
نوه هایمان را هیچوقت نمیچشیم ... چقدر حیف که
حساب موهای سپیدت را
نمیتوانم نگه دارم
و
چروک دور چشمهایت
دور از چشم من
عمیق میشوند
چقدر دلم میخواست
وقتی نمره ی عینکت را
بالا میبردی و
عصای تازه میخریدی
کنارت باشم !
آنوقت خودم
دونمره از چشمانم و
کمی از قوت پاهایم را
دودستی تقدیمت میکردم ... چقدر تلخ که
اجبار از خواستن
قویتر است ... چه حیف اما من و " تو " دور از هم پیر میشویم ... #افسوس_جان_جانانم
من و " تو "
دور از هم پیر میشویم !
و
طعم شیرین تاب دادن
نوه هایمان را هیچوقت نمیچشیم ... چقدر حیف که
حساب موهای سپیدت را
نمیتوانم نگه دارم
و
چروک دور چشمهایت
دور از چشم من
عمیق میشوند
چقدر دلم میخواست
وقتی نمره ی عینکت را
بالا میبردی و
عصای تازه میخریدی
کنارت باشم !
آنوقت خودم
دونمره از چشمانم و
کمی از قوت پاهایم را
دودستی تقدیمت میکردم ... چقدر تلخ که
اجبار از خواستن
قویتر است ... چه حیف اما من و " تو " دور از هم پیر میشویم ... #افسوس_جان_جانانم
۱.۱k
۱۵ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.