یه دوپارتی جدید؟؟؟؟
یه دوپارتی جدید؟؟؟؟
p¹:
اتاق آبی، اتاق آبی، اتاق آبی، نه ..این بار ؛اتاقی آبی
اتاقی با سقف سرمهای رنگ و ستارهها و ماه شبرنگ سبز که به سقف چسبیده بودن.. دیوارهایی به رنگ آبی نیلی رنگ
پنجره کوتاه با نمای دیوار سیمانی، پرده کوتاه تا پایین پنجره به رنگ آبی کبود، لامپ کوچیک و کم نور که بیشتر در شبها روشن میشد، در واقع فقط بعد از عصر روشن میشد
تخت کوچک و جمع و جوری که پایین پنجره گذاشته شده بود... میلههای تخت سفید بود، بالشت به رنگ لاجوردی ، ملحفه روی تخت به رنگ آبی کبریتی بود و پتو به رنگ آبی نفتی بود ه طرح پروانهها با قلم سفید روی پتو طراحی شده بود
چند جمله و حرف و کلمه بین بالهای پروانهها با رنگ سفید مثل ستارههای دنبالهدار خزیده شده بود
طرف سمت راست دیوار هایی از پروانههای آبی با مدلهای مختلف گذاشته شده بود
پایین دیوار گلبرگهای رز آبی و سفید خشک شده ریخته شده بود
دیوار روبروی تخت به معنای واقعی با کتاب و رمان پوشیده شده بود
چندین ردیف از کتاب تا سقف بالا رفته بود کتابهای قطور کلاسیک پرمفهوم و...
کنار اون کتابهای قطور چندین سررسید و دفترهای کوچک و بزرگ بدون نظم چیده شده بود
تعداد اون دفترها کم نبود ولی به تعداد کتابها نمیرسید
کمی اون طرفتر هزاران هزار تا خودکار آبی روی زمین رها شده بود
ام پی تری پلیر گرد و خاک خورده گوشه اتاق افتاده بود به امید اینکه شاید در آینده کسی با اون آهنگ گوش کنه
قسمت اصلی ماجرای ما هنوز بین اون دنیای آبی رنگ اتاقش مخفی بود
پسری با موهای مشکی که تا پایین گوشهاش بلند شده بود، لباس سفید آستین بلند و شلواری مشکی
چهره اون پسر کم از فرشتهها نداشت.. چشمهای کشیده و درشت.. مژههای بلند و کمرنگ، صورت خوش
فرم ..لبهای قلوهای و خالهای دلربا روی صورتش
اون امروز دفتر قرمز رنگی توی دستش گرفته بود خودکار آبی رنگش مثل همیشه بین انگشتاش فشار داده میشد
قسمت کوچیکی از لبهاش آبی بود، اون عادت داشت نوک خودکارهاش رو بین لبهاش بگیره
کلمات روی صفحه سفید و بینقل دفتر پیاده کرد، اسم خودش رو نوشت: جیمین جیمین جیمین جیمین ...
p¹:
اتاق آبی، اتاق آبی، اتاق آبی، نه ..این بار ؛اتاقی آبی
اتاقی با سقف سرمهای رنگ و ستارهها و ماه شبرنگ سبز که به سقف چسبیده بودن.. دیوارهایی به رنگ آبی نیلی رنگ
پنجره کوتاه با نمای دیوار سیمانی، پرده کوتاه تا پایین پنجره به رنگ آبی کبود، لامپ کوچیک و کم نور که بیشتر در شبها روشن میشد، در واقع فقط بعد از عصر روشن میشد
تخت کوچک و جمع و جوری که پایین پنجره گذاشته شده بود... میلههای تخت سفید بود، بالشت به رنگ لاجوردی ، ملحفه روی تخت به رنگ آبی کبریتی بود و پتو به رنگ آبی نفتی بود ه طرح پروانهها با قلم سفید روی پتو طراحی شده بود
چند جمله و حرف و کلمه بین بالهای پروانهها با رنگ سفید مثل ستارههای دنبالهدار خزیده شده بود
طرف سمت راست دیوار هایی از پروانههای آبی با مدلهای مختلف گذاشته شده بود
پایین دیوار گلبرگهای رز آبی و سفید خشک شده ریخته شده بود
دیوار روبروی تخت به معنای واقعی با کتاب و رمان پوشیده شده بود
چندین ردیف از کتاب تا سقف بالا رفته بود کتابهای قطور کلاسیک پرمفهوم و...
کنار اون کتابهای قطور چندین سررسید و دفترهای کوچک و بزرگ بدون نظم چیده شده بود
تعداد اون دفترها کم نبود ولی به تعداد کتابها نمیرسید
کمی اون طرفتر هزاران هزار تا خودکار آبی روی زمین رها شده بود
ام پی تری پلیر گرد و خاک خورده گوشه اتاق افتاده بود به امید اینکه شاید در آینده کسی با اون آهنگ گوش کنه
قسمت اصلی ماجرای ما هنوز بین اون دنیای آبی رنگ اتاقش مخفی بود
پسری با موهای مشکی که تا پایین گوشهاش بلند شده بود، لباس سفید آستین بلند و شلواری مشکی
چهره اون پسر کم از فرشتهها نداشت.. چشمهای کشیده و درشت.. مژههای بلند و کمرنگ، صورت خوش
فرم ..لبهای قلوهای و خالهای دلربا روی صورتش
اون امروز دفتر قرمز رنگی توی دستش گرفته بود خودکار آبی رنگش مثل همیشه بین انگشتاش فشار داده میشد
قسمت کوچیکی از لبهاش آبی بود، اون عادت داشت نوک خودکارهاش رو بین لبهاش بگیره
کلمات روی صفحه سفید و بینقل دفتر پیاده کرد، اسم خودش رو نوشت: جیمین جیمین جیمین جیمین ...
۵.۲k
۱۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.