my fierce daddy
#my_fierce_daddy
#P_25
کارهای سایتو انجام دادم و رفتم روی تخت دراز کشیدم یهو صدای در اومد
ته:بله
ات:بیام تو؟
ته: اره بیا
ات اومد تو و گفت
ات: اممم میگم ته کوک بهت زنگ نزد؟
منظورشو فهمیدم و گفتم
ته: نه چطور
ات: ببین به من پیام داده که شب مهمونی گرفته و مارو هم دعوت کرده اگه امشب کار نداری بریم
ته: نه عزیزم کارامو انجام دادم حتما میریم
ات: اکی پس من یکم کار دارم فعلا میرم کارامو انجام بدم
ته:اکی
ات رفت بیرون که دوباره برگشت سمتم و گفت
ات: فقططط ته
ته: جانم
ات: شب چی بپوشم
ته: مگه لباس نداری
ات:نه
ته: کارات و بکن ساعت پنج میریم خرید
ات: خب الان ساعت چهاره فک کنم بتونم تا یک ساعت دیگه کارامو بکنم
ته: به الون بگو بیاد کمکت
ات: باشه من رفتم
ته: باشه منم یکم استراحت کنم تا بتونم ببرمت خرید
ات: باشه
ات از اتاق رفت بیرون و من یکم خوابیدم وقتی بیدار شدم ساعت چهار و نیم بود
انگار صدسال خوابیدم ولی در حقیقت نیم ساعته
رفتم پایین و به آجوما گفتم یک نوشیدنی خنک برام بیاره که دیدم ات داره میاد پیشم
ته: اجوما دوتا بیار
اجوما: چشم قربان
ات: ته نخوابیدی؟
ته: چرا خوابیدم ولی نیم ساعت
ات: خب منم کارام تموم شد
ته: خب چیا میخوای بخری ببینم کجا بریم
ات: لباس کفش لوازم آرایشی بدلیجات و شاید یک کیفم خریدم
ته: امری دیگه؟
ات: ععع ته خب هیچی ندارم
ته: خوبه خریدای اتاقترو خودم کردم
ات: خب چیزایی که من میخوام نیست
ته: خیلی خب میریم فروشگاه کوئکس
ات: نهههه
ته: چرا؟
.......ادامه دارد.......
#P_25
کارهای سایتو انجام دادم و رفتم روی تخت دراز کشیدم یهو صدای در اومد
ته:بله
ات:بیام تو؟
ته: اره بیا
ات اومد تو و گفت
ات: اممم میگم ته کوک بهت زنگ نزد؟
منظورشو فهمیدم و گفتم
ته: نه چطور
ات: ببین به من پیام داده که شب مهمونی گرفته و مارو هم دعوت کرده اگه امشب کار نداری بریم
ته: نه عزیزم کارامو انجام دادم حتما میریم
ات: اکی پس من یکم کار دارم فعلا میرم کارامو انجام بدم
ته:اکی
ات رفت بیرون که دوباره برگشت سمتم و گفت
ات: فقططط ته
ته: جانم
ات: شب چی بپوشم
ته: مگه لباس نداری
ات:نه
ته: کارات و بکن ساعت پنج میریم خرید
ات: خب الان ساعت چهاره فک کنم بتونم تا یک ساعت دیگه کارامو بکنم
ته: به الون بگو بیاد کمکت
ات: باشه من رفتم
ته: باشه منم یکم استراحت کنم تا بتونم ببرمت خرید
ات: باشه
ات از اتاق رفت بیرون و من یکم خوابیدم وقتی بیدار شدم ساعت چهار و نیم بود
انگار صدسال خوابیدم ولی در حقیقت نیم ساعته
رفتم پایین و به آجوما گفتم یک نوشیدنی خنک برام بیاره که دیدم ات داره میاد پیشم
ته: اجوما دوتا بیار
اجوما: چشم قربان
ات: ته نخوابیدی؟
ته: چرا خوابیدم ولی نیم ساعت
ات: خب منم کارام تموم شد
ته: خب چیا میخوای بخری ببینم کجا بریم
ات: لباس کفش لوازم آرایشی بدلیجات و شاید یک کیفم خریدم
ته: امری دیگه؟
ات: ععع ته خب هیچی ندارم
ته: خوبه خریدای اتاقترو خودم کردم
ات: خب چیزایی که من میخوام نیست
ته: خیلی خب میریم فروشگاه کوئکس
ات: نهههه
ته: چرا؟
.......ادامه دارد.......
۶.۹k
۳۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.