my fierce daddy
#my_fierce_daddy
#P_23
(یک هفته بعد)
دلم میخواست حرف دلمو به ات بزنم ولی نمیتونستم اصلا این یه هفته وقت نکردم
زیاد باهاش حرف بزنم افتاده بودم تو ماموریت
دلم میخواست تو جمعی که مامانمم باشه حرف دلمو بهش بگم پس بهترین گزینه وقت ناهار بود
ته:اجومااااا کجایی
اجوما:بله قربان
ته:ناهار چیه؟
اجوما: سامگیتانگ
ته: اکی میز رو به بهترین حالت بچینید
اجوما:چشم
رفتم دوش گرفتم و اومدم رو تخت دراز کشیدم و رفتم سر وقت گوشی
تق تق تق....
ته: بله
م.ته: بیام تو؟
ته::اره
مامانم به یه باکس گل اومد تو
م.ته: پسرم این چند روز خیلی سرت شلوغ بود این گل و برات گرفتم تا عطرش سرحالت بیاره
ته: مرسی مامان
امممم مامان
م.ته: جان
ته: امروز میخوام یه مبحثی رو سر میز ناهار بگم
م.ته: چه مبحثی
ته:میخوام به ات درخواست ازدواج بدم
م.ته:عااام عالیه
ته: همراهیم کن مامان
م.ته:چشم
مامانم رفت و منم پاشدم موهامو شونه زدم و رفتم سر میز ناهار
ات و مامانم نشسته بودن
ته: چطوری ات
ات: خوبم چند وقت خیلی کم بودی
ته: عاو ببخشید عزیزم ماموریت بودم
ات: اها اکی
ته:سرت و بالا بگیر دیگه قهر نکن تا سه ماه پیشتم
ات: چیزیم نیست که تههه
ته:باشه باشه
اجوما غذا رو اورد
شروع کردیم به خوردن غذا که دیدم ات غذا نمیخوره
ته:ات چیزی شده؟
ات:نه
ته:پس غذاتو بخور
ات: نه گشنم نیست من میرم تو اتاقم
ته: یااااااا ماماااااان نشد که
م.ته:پسرم به نظرم تنهایی بهس بگی بهتره انکار خالش خوب نبود
ته: پس من میرم با اجازه
م.ته: برو پسرم
رفتم سمت اتاق ات و در زدم
#P_23
(یک هفته بعد)
دلم میخواست حرف دلمو به ات بزنم ولی نمیتونستم اصلا این یه هفته وقت نکردم
زیاد باهاش حرف بزنم افتاده بودم تو ماموریت
دلم میخواست تو جمعی که مامانمم باشه حرف دلمو بهش بگم پس بهترین گزینه وقت ناهار بود
ته:اجومااااا کجایی
اجوما:بله قربان
ته:ناهار چیه؟
اجوما: سامگیتانگ
ته: اکی میز رو به بهترین حالت بچینید
اجوما:چشم
رفتم دوش گرفتم و اومدم رو تخت دراز کشیدم و رفتم سر وقت گوشی
تق تق تق....
ته: بله
م.ته: بیام تو؟
ته::اره
مامانم به یه باکس گل اومد تو
م.ته: پسرم این چند روز خیلی سرت شلوغ بود این گل و برات گرفتم تا عطرش سرحالت بیاره
ته: مرسی مامان
امممم مامان
م.ته: جان
ته: امروز میخوام یه مبحثی رو سر میز ناهار بگم
م.ته: چه مبحثی
ته:میخوام به ات درخواست ازدواج بدم
م.ته:عااام عالیه
ته: همراهیم کن مامان
م.ته:چشم
مامانم رفت و منم پاشدم موهامو شونه زدم و رفتم سر میز ناهار
ات و مامانم نشسته بودن
ته: چطوری ات
ات: خوبم چند وقت خیلی کم بودی
ته: عاو ببخشید عزیزم ماموریت بودم
ات: اها اکی
ته:سرت و بالا بگیر دیگه قهر نکن تا سه ماه پیشتم
ات: چیزیم نیست که تههه
ته:باشه باشه
اجوما غذا رو اورد
شروع کردیم به خوردن غذا که دیدم ات غذا نمیخوره
ته:ات چیزی شده؟
ات:نه
ته:پس غذاتو بخور
ات: نه گشنم نیست من میرم تو اتاقم
ته: یااااااا ماماااااان نشد که
م.ته:پسرم به نظرم تنهایی بهس بگی بهتره انکار خالش خوب نبود
ته: پس من میرم با اجازه
م.ته: برو پسرم
رفتم سمت اتاق ات و در زدم
۵.۳k
۳۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.