رمان نجاتگر قلب
رمان نجاتگر قلب
part39
....تو رو بخاطر اون
قاب عکس دزدیدن؟
- دقیقا.
پس ما باید زودتر بجنبیم
تا اونا نتونن قاب عکس
رو پیدا کنن.
گفتی رد گوشی یه خونه
ی خرابه بود؟
+آره.
- فکر کنم باید همینجا باشه.
بیا بگیر.
+وای خدا.
قلبم:/
- چیه؟
خوبه بهت شلیک نکردم.
+تفنگ از کجا آوردی؟
- اینارو قبلاً از پدر خوندم
کش رفتم.
کلی از اینا داره.
قطعا ما وقتی وارد اون خرابه
بشیم با چند تا آدم باشی روبه
رو میشیم.
+مگه فیلمه؟
- پدر خوندم عضو مافیاعه.
ممکنه نتونیم از پسش بر بیایم.
ولی یکی از ویژگی های
بدی که پدرخوندم داره
با کسی مشورت نمیکنه و
فکر میکنه همیشه تنهایی
میتونه از پس همه کاراش
بربیاد.
اما ما میتونیم از پسش بر
بیایم.
یه ضرب المثل معروفی هست
که میگه یک عقل خوبه ولی
دو تا عقل بهتره.
بزن بریم.
+فایتینگ.
ما میتونیم.
- فایتینگ.
وارد خرابه شدیم.
چند تا کارگر داشتن اونجا
سیگار میکشیدن.
- بیا فعلا از تفنگامون
استفاده نکنیم.
+باشه.
(علامت کارگر ها¢)
¢ببخشید اینجا چیکار
دارین؟
+شما به ما کاری نداشته
باشین.
ما دنبال یه چیزی هستیم .
هروقت پیداش کنیم از
اینجا میریم.
¢اما شما اجازه نداریم
وارد بشید.
- اونوقت کی گفته ما اجازه
نداریم؟
¢به......چه خانوم خوشگلی.
و دستشو گذاشت کنار گردنم.
- دستتو بکش بابا.
بذار کارمونو بکنیم.
تو هم برو کار خودتو بکن.
¢حتما یه شب مهمونمون کن
خانوم کوچولو.
- بهت گفتم دستتو بکش.
یهو دیدم چان اومد جلو
و دستشو از روی گردنم
برداشت و پیچوند.
+یه بار دیگه بگو.
چی گفتی؟
¢آآآآ
+نمیفهمم.
درست بگو.
یهو دیدم یکی با چوب زد
پشت سر چانیول .
هنوز میخواستم صورتمو
برگردونم تا ببینم کی بود که
منم نفهمیدم چی شد و
بیهوش شدم.
وقتی چشمامو باز کردم......
این داستان ادامه دارد.........❤️
part39
....تو رو بخاطر اون
قاب عکس دزدیدن؟
- دقیقا.
پس ما باید زودتر بجنبیم
تا اونا نتونن قاب عکس
رو پیدا کنن.
گفتی رد گوشی یه خونه
ی خرابه بود؟
+آره.
- فکر کنم باید همینجا باشه.
بیا بگیر.
+وای خدا.
قلبم:/
- چیه؟
خوبه بهت شلیک نکردم.
+تفنگ از کجا آوردی؟
- اینارو قبلاً از پدر خوندم
کش رفتم.
کلی از اینا داره.
قطعا ما وقتی وارد اون خرابه
بشیم با چند تا آدم باشی روبه
رو میشیم.
+مگه فیلمه؟
- پدر خوندم عضو مافیاعه.
ممکنه نتونیم از پسش بر بیایم.
ولی یکی از ویژگی های
بدی که پدرخوندم داره
با کسی مشورت نمیکنه و
فکر میکنه همیشه تنهایی
میتونه از پس همه کاراش
بربیاد.
اما ما میتونیم از پسش بر
بیایم.
یه ضرب المثل معروفی هست
که میگه یک عقل خوبه ولی
دو تا عقل بهتره.
بزن بریم.
+فایتینگ.
ما میتونیم.
- فایتینگ.
وارد خرابه شدیم.
چند تا کارگر داشتن اونجا
سیگار میکشیدن.
- بیا فعلا از تفنگامون
استفاده نکنیم.
+باشه.
(علامت کارگر ها¢)
¢ببخشید اینجا چیکار
دارین؟
+شما به ما کاری نداشته
باشین.
ما دنبال یه چیزی هستیم .
هروقت پیداش کنیم از
اینجا میریم.
¢اما شما اجازه نداریم
وارد بشید.
- اونوقت کی گفته ما اجازه
نداریم؟
¢به......چه خانوم خوشگلی.
و دستشو گذاشت کنار گردنم.
- دستتو بکش بابا.
بذار کارمونو بکنیم.
تو هم برو کار خودتو بکن.
¢حتما یه شب مهمونمون کن
خانوم کوچولو.
- بهت گفتم دستتو بکش.
یهو دیدم چان اومد جلو
و دستشو از روی گردنم
برداشت و پیچوند.
+یه بار دیگه بگو.
چی گفتی؟
¢آآآآ
+نمیفهمم.
درست بگو.
یهو دیدم یکی با چوب زد
پشت سر چانیول .
هنوز میخواستم صورتمو
برگردونم تا ببینم کی بود که
منم نفهمیدم چی شد و
بیهوش شدم.
وقتی چشمامو باز کردم......
این داستان ادامه دارد.........❤️
۱.۴k
۲۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.