بی تو هوای یادها سرد و نفس گیر است
بی تو هوای یادها سرد و نفس گیر است
دستان تنهایی من در بند و زنجیر است
در من کسی دلخسته و رو به تباهی ست
امّید در او مرده و از ماندنش سیر است
تک شاخه ی احساس من از کوچ باران
بی تاب... در تنهاییش می میرد و پیر است
دیگر نگاهی در تب یادت نمی بارد
تاریک... در خود مانده و در فکر تدبیر است
مانند پاییزم که در حجم غریبی
با برگ برگ خاطراتش سخت... دلگیر است
پایان من نزدیک و می دانم که روزی
می آیی و دیگر ولی افسوس... دیر است
دستان تنهایی من در بند و زنجیر است
در من کسی دلخسته و رو به تباهی ست
امّید در او مرده و از ماندنش سیر است
تک شاخه ی احساس من از کوچ باران
بی تاب... در تنهاییش می میرد و پیر است
دیگر نگاهی در تب یادت نمی بارد
تاریک... در خود مانده و در فکر تدبیر است
مانند پاییزم که در حجم غریبی
با برگ برگ خاطراتش سخت... دلگیر است
پایان من نزدیک و می دانم که روزی
می آیی و دیگر ولی افسوس... دیر است
۴.۵k
۱۰ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.