دخترباغبان

#دختر_باغبان 🌱

#پارت_70

+یچیزی

ــ هوم

+تو کی تا حالا خواهر داشتی من نمیدونستم؟

ــ بعداً برات توضیح میدم الان موقع این حرفا نیست.

+باشه
همراه با یونگی رفتم پایین سلام و احوالپرسی کردیم.
خواهرش دختر جوونی بود حدود بیست و چهار سالش بود.
دختر خوش خنده ای بود برعکس یونگی که همیشه درسکوته.
رفتم توی آشپزخونه خونه که آب بخورم که جونگی اومد پیشم.

جونگی: ا/تی

+جانم(نشست رو زمین که هم قد جونگی بشه)

جونگی:می‌دونستی که دایی من خیلی خیلی بی عرضه هست.
پس به جای اینکه با داییم عروسی کنی بیا با خودم عروسی کن قول میدم خوشبتت کنم.

+(تو ذهنش) یونگی هنوز غیرت نکرده از من خواستگاری کنه بعد تو یه فسقلی داری از من خواستگاری می‌کنی.

جونگی: ا/تی زود باش دیگه.

+میخواستم چیزی بگو که یونگی از پشت جونگی رو بغل کرد و برد توی هوا.

ــ کی بی عرضست؟

جونگی: تو

ــ من؟

جونگی:آره تو

ــ جونگی رو گذاشت رو میز.

جونگی: اگه میخوای بی عرضه نباشی ا/تی رو بده به من.

ــ عجب

جونگی: ا/تی مال منه؟

ــ کی گفته مال تویه.

جونگی:من

ــ تو غبچه خوردی کوچولو.

جونگی: نمیخوام.

ادامه دارد........‌.‌‌.......🌱
دیدگاه ها (۴)

#دختر_باغبان🌱#پارت_71جونگی:نمی‌خوام ا/ت مال منه.ــ نه خیرم م...

#دختر_باغبان 🌱#پارت_72+باشه بریم.رو تاب نشستیم و آروم تاب خو...

#دختر_باغبان 🌱#پارت_69(جونگی رفت از اتاق بیرون)ــ ا/ت +چته؟ـ...

#دختر_باغبان 🌱#پارت_68جونگی: ا/تی+جونم راستی اسم منو از کجا ...

🍬سناریو🍬

شوهر دو روزه. پارت۵۵

چند پارتی نامجوندرخواستیپارت ۲ببخشید به خاطر چند روز تاخیر🫶ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط