دخترباغبان

#دختر_باغبان🌱

#پارت_71

جونگی:نمی‌خوام ا/ت مال منه.

ــ نه خیرم مال منه.

+آهوی دارین سرچی دعوا میکنین من مال هیچ کدومتون نیستم.

یونگی و جونگی:چی گفتی؟

+همین که شنیدین.
بعد بلند شدم و رفتم توی حال پیش خواهر یونگی نشستم.
خیر سرش از حرف زدن سیر نمیشد.

«اسم خواهر یونگی رونا هستش»

رونا: راستی ا/ت جون کارت چیه؟

+عام من هنوز میرم دبیرستان.

رونا: واقعا(ذوق)
من خیلی دبیرستان رو دوست دارم.
خیلی خاطرات خوبی از دوران دبیرستانم دارم.
یادم میاد رویه پسری کراش بودم وقتی بهش اعتراف کردم رفت خودکشی کرد و بعدش افتادم گیر این بز.

+آهان چه بد.

تو دلش«اون بدبخت افتاد گیر تو یا تو افتادی گیر اون(شوهر رونا رو میگه)»

+رونا خواست دوباره حرف بزنه که جونگی اومد و پیشش گفت:

جونگی:مامانی خسته نشدی اینقدر حرف زدی دلم برای بابایی میسوزه آخه چطوری باتو از دواج کرد.

+ای وایی جونگی بد رید به مامانش.

رونا:هوم خیلی ببخشید که زیاد حرف میزنم اذیت که نشدی؟

+نه مشکلی نیست (تو ذهنش: اصلا اذیت نشدم مغزم داره منفجر میشه از بس خاطرات شما توش جا گرفته)

جونگی:ا/تی

+جانم

جونگی: میای بریم تو حیاط.

+باشه تو برو منم الان میام.
از رو کاناپه بلند شدم که رونا رفت پیش یونگی منم رفتم توی حیاط.
جونگی داشت توی حیاط دور میزد.

جونگی:ا/تی میشه بریم روی اون تاب؟

ادامه دارد..............🌱
دیدگاه ها (۱)

#دختر_باغبان 🌱#پارت_72+باشه بریم.رو تاب نشستیم و آروم تاب خو...

تکپارتی درخواستی:تهیونگویو ا/تساعت دوازده شب بود و هنوز ته ن...

#دختر_باغبان 🌱#پارت_70+یچیزیــ هوم+تو کی تا حالا خواهر داشتی...

#دختر_باغبان 🌱#پارت_69(جونگی رفت از اتاق بیرون)ــ ا/ت +چته؟ـ...

#درخواستی#تکپارتیوقتی به پسر کوچولوتون حسودی میکنه..... ا/ت ...

⁴¹یک ماه بعد ا/ت ا/ت: جونگکوک کوک: جان ا/ت: من تو این برگه ل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط