سکوت

من سکوت خویش را گم کرده‌ام
لاجرم در این هیاهو گم شدم

من که خود افسانه می‌پرداختم
عاقبت افسانه‌ مردم شدم

ای سکوت، ای مادر فریادها
ساز جانم از تو پرآوازه بود

تا در آغوش تو راهی داشتم
چون شراب کهنه، شعرم تازه بود

در پناهت برگ و بار من شکفت
تو مرا بردی به شهر یادها

من ندیدم خوش‌تر از جادوی تو
ای سکوت، ای مادر فریادها

گم شدم در این هیاهو، گم شدم
تو کجایی تا بگیری داد من؟

گر سکوت خویش را می‌داشتم
زندگی پر بود از فریاد من

فریدون مشیری
دیدگاه ها (۳)

🍂🍁🍂🍁🍂مادربزرگم همیشه بهم می‌گفت هیچوقت جلوی قطره اشکی که وقت...

سرگردانی در خود تنها

امشب که در هوای تو پر میزند دلمای مهربان منتو، کجایی و من، ک...

الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج

چپتر ۹ _ آرکانیوم و جنونماه ها گذشت...و سکوت خانه کوچک لیندا...

Dark Blood p5

پارت ۳

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط