فن فیک جیمین ازدواج اجباری پارت ۱۸
فن فیک جیمین ازدواج اجباری پارت ۱۸
موهاشو بافتم
پرش به ۴ ماه بعد
ا.ت ۳ روز دیگه قرار بود زایمان کنه
ا.ت کنار جیمین روی کاناپه نشسته بودم که یک دردی گرفتم فقط جیغ میزدم
جیمین:چطوری ا.ت درد داری
لباساموپوشیدم ا.ت رو بغل کردم بردم توی ماشین و رفتیم سمت بيمارستان دکتر کفت همبن الان باید عمل شه ا.ت رو بردن اتاق عمل به الکسا زنگ زدم گفتم بره خونه ما توی اتاق ا.ت لباسای دخترمون رو بزاره توی کیف و برای ا.ت هم لباس و.... بیاره و بیاد بیمارستان
دم در اتاق عمل منتظر ا.ت بودم که دکترش امد بیرون گفت
دکتر:تبریک میگم خانومتون به سلامتی زایمان کردن
جیمین:ممنون فقط ببرینش توی اتاق خصوصی ممنون میشم بهم بگین اتاق چنده من برم پیشش
رفتم پیش ا.ت ولی ا.ت هنوز بیهوش بود به مامان و باباش و مامان و بابای خودم هم خبر دادم که ا.ت زایمان کرده رفتم پیش دخترم کنار ا.ت داشت شیر میخورد رفتم پیشونیشو بوس کردم و ا.ت رو هم بوس کردم مامان و بابای ا.ت امدن و مامان و بابای خودم هم امدن
بعد ۴۰ دقیقه پرستار امد سرم ا.ترو عوض کرد و به ما گفت فقط دو نفر پیش بیمار باشه من و مامان ا.ت موندیم ا.ت بهوش امدو تا دخترش رو دید زد زیر گریه
جیمین:چرا گریه میکنی عزیزم دخترمون که صحیح و سالمه
ا.ت:میدونم فقط خیلی خوشحالم
پیشونی ا.ت رو بوس کردم و مامان ا.ت گفت من میرم عصر میام
ا.ت:باشه مامان
تو برو به کارات برس
مامانم رفت و بعد ۱۰ دقیقه الکسا امد پیش ا.ت
الکسا:جیمین تو برو خونه من پیش ا.ت میمونم
جیمین :باشه
رفتم خونه دوش گرفتم رفتن غذا خوردم ۱ ساعت خوابیدم و بعدش بیدار شدم رفتم لباسامو پوشیدم رفتم پیش ا.ت ......
پارت بعدی پارت آخره حمایت یادتون نره مرسی
موهاشو بافتم
پرش به ۴ ماه بعد
ا.ت ۳ روز دیگه قرار بود زایمان کنه
ا.ت کنار جیمین روی کاناپه نشسته بودم که یک دردی گرفتم فقط جیغ میزدم
جیمین:چطوری ا.ت درد داری
لباساموپوشیدم ا.ت رو بغل کردم بردم توی ماشین و رفتیم سمت بيمارستان دکتر کفت همبن الان باید عمل شه ا.ت رو بردن اتاق عمل به الکسا زنگ زدم گفتم بره خونه ما توی اتاق ا.ت لباسای دخترمون رو بزاره توی کیف و برای ا.ت هم لباس و.... بیاره و بیاد بیمارستان
دم در اتاق عمل منتظر ا.ت بودم که دکترش امد بیرون گفت
دکتر:تبریک میگم خانومتون به سلامتی زایمان کردن
جیمین:ممنون فقط ببرینش توی اتاق خصوصی ممنون میشم بهم بگین اتاق چنده من برم پیشش
رفتم پیش ا.ت ولی ا.ت هنوز بیهوش بود به مامان و باباش و مامان و بابای خودم هم خبر دادم که ا.ت زایمان کرده رفتم پیش دخترم کنار ا.ت داشت شیر میخورد رفتم پیشونیشو بوس کردم و ا.ت رو هم بوس کردم مامان و بابای ا.ت امدن و مامان و بابای خودم هم امدن
بعد ۴۰ دقیقه پرستار امد سرم ا.ترو عوض کرد و به ما گفت فقط دو نفر پیش بیمار باشه من و مامان ا.ت موندیم ا.ت بهوش امدو تا دخترش رو دید زد زیر گریه
جیمین:چرا گریه میکنی عزیزم دخترمون که صحیح و سالمه
ا.ت:میدونم فقط خیلی خوشحالم
پیشونی ا.ت رو بوس کردم و مامان ا.ت گفت من میرم عصر میام
ا.ت:باشه مامان
تو برو به کارات برس
مامانم رفت و بعد ۱۰ دقیقه الکسا امد پیش ا.ت
الکسا:جیمین تو برو خونه من پیش ا.ت میمونم
جیمین :باشه
رفتم خونه دوش گرفتم رفتن غذا خوردم ۱ ساعت خوابیدم و بعدش بیدار شدم رفتم لباسامو پوشیدم رفتم پیش ا.ت ......
پارت بعدی پارت آخره حمایت یادتون نره مرسی
۳۵۶
۱۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.